نویسنده: زکریا قادری
منبع: پایگاه خبری و تحلیلی روز
( با اندکی تلخیص )
مقدمه:
لازم است اشاره کنم نقد به معنی دشمنی و بی ارزشدانستن نیست .اما به هر دلیل، حال محدودیت منابع زندان یا شاید هم تاثیر شخصیت سیاستمدار ] اوجالان[ بر قلم باشد یا هرچیز دیگری، موشکافیهای تاریخی را نادیده گرفته است و متاسفانه تحلیلهای نادرستی از تاریخ و هویت کردها انجام داده است.
چون ما علم تاریخ نداشتهایم ما فاقد نوشته و در متن تاریخ همیشه در حاشیه بوده ایم. حاشیه بودن ما از نظر سیاسی نمادی از حاشیه بودن ما در متن تاریخ است. تاریخ را فاتحان بر اساس حب و بغض خود نگاشتهاند. و ما اگر نه به قول اولسون قومی بی تاریخ، اما همانطور که ژان.مار به درستی گفته است قوم فراموش شدۀ تاریخ هستیم، و چون قوم مغلوب بودهایم لاجرم غالبان تاریخ را نگاشتهاند و ما از زاویه دید آنها به تاریخ خود می نگریم. اینکه اوجالان برای اولین بار سعی کرده است ما را از حاشیه تاریخ به سطح متن دربیارد کاری است شایسته تحسین، اما نباید چشمانمان را بر روی اشتباهات اساسی تاریخنگاری وی ببندیم. تاریخ نگاری کرد، به نوعی دیرینهشناسی سکوت است. برای اینکه از حاشیه سیاسی به قدرت و استقلال دست یابیم باید با دیرینه شناسی/باستان شناسی، تاریخ کرد را از گردوغبار سلطه فکری و تاریخ اقوام مسلط بر کرد، بیرون بکشیم. برای اینکه سهمی از قدرت وحکومت به دست بیاوریم باید ابتدا سهممان را از تاریخ و فرهنگ بازپس بگیریم. که کار اوجالان در این زمینه مهم است اما متاسفانه فاقد موشکافی تاریخی و دارای اشتباهات اساسی که نه تنها در علم تاریخ نادیده انگاشتن انها گناهی بزرگ است بلکه برای پیریختن استراتژی امروز نیز اشتباهی نابخشودنی است. نگارنده در این مقاله به همه اندیشههای اوجالان/آپو نمیپردازم و در فرصت دیگری اینکارو را خواهم کرد. نه از نظر متدولوژیک و نه چارچوب کار وی را نقد میکنم که محدودیت این مقال اجازه ان را نمی دهد در این مختصر صرفاً به کتاب«از دولت کاهنی سومر به سوی تمدن دموکراتیک مدرن» خواهم پرداخت آنهم نه همۀ کتاب، بلکه بخشهای مختصر و مواردی از آن که در مورد تمدن مشترک ماد-پارس، زرتشت، آریایی بودن اقوامی چون گوتی و ماد، میترا، و امپراتوری ایرانی است می پردازم.
این مقاله فعلا به دو بخش تقسیم می شود: در بخش اول ابتدا به نقد دیدگاه وی در مورد تمدن مشترک ماد-پارس و مشارکت مادها در امپراتوری ایرانی واینکه کوروش خواهرزادۀ آستیاگ بود و انتقال قدرت از ماد به پارس، صرفا تغییر خاندان حاکم بود، خواهم پرداخت و در بخش دوم هم به اندیشه های وی در مورد زرتشت و نقد اندیشههای وی در مورد زرتشت و نسبت دادن اندیشه های روشنفکرانه به زرتشت و مادی دانستن زرتشت و نادیده گرفتن میترا/مهر خواهم پرداخت.که چطور زرتشت بزرگترین دشمن تاریخی و فرهنگی کردها، به قهرمان روشنگری و پیامبری کردی تبدیل می شود؟ هنگامی که این مطالب را در کتاب اوجالان رهبر خلقمان؟ خواندم متوجه شدم که سلطۀ ایران فقط نظامی/سیاسی نیست بلکه سلطۀ اصلی آنها فکری و ذهنی است که آثار سلطه فکری و تاریخنگاری ایرانی را حتی در اوجالان که امید آزادی را به وی بستهایم، مشهود است. در حالی که لازمۀ رهایی سیاسی، رهایی فکر و اندیشه است.و لازمه رهایی فکر و اندیشه، کشف و احیای تاریخ متمایز ملت کرد است که اگرچه آب دریایی است که نتوان کشید اما بقدر تشنگی بباید چشید.
اوجالان با استناد به اشتراکات امروزی کردها و فارسها«می توان با استناد به اصل گسترش تمدن، ارتباط نزدیک زبانی و فرهنگی بین کردها و فارسها را در جغرافیای کنونی ایران وایالتهای کردنشین آن براحتی اثبات نمود»(اوجالان،۱۳۸۲: ۱۴۱)، حکم بر اشتراکات مادها و پارسهای قدیم میدهد«وجود اشتراکات زیاد بین پارسها و مادها را همگان میدانند… آشکار است که درمراحل قبلی تاریخ، فاصله و جدایی چندانی بین آنها به وجود نیامده و در درون یک نظام واحد جای گرفتهاند»(همان). در جواب باید گفت اگر امروز اشتراکات فرهنگی بین کردها و پارسها وجود دارد نه ناشی از خویشاوندی و اشتراک فرهنگی، بلکه ناشی از سلطه فرهنگی و سیاسی درازمدت پارسها بر کردها و نابودی فرهنگ و زبان کردی است که سلطۀ فرهنگ و زبان و ارزشهایی ایرانی/پارسی در میان کردها درونی شده است. و از اشتراکات امروزی که در واقع ناشی از نابودی فرهنگ و روح متمایز ملت کرد و سلطه ارزشهای فارس بر آنهاست نباید نسخۀ تاریخی پیچید و حکم به اشتراکات تاریخی آنها داد. من در ادامه مورد به مورد به نقد ایدههای اوجالان در مورد اشتراکات ماد-پارس، که ناشی از سلطه تاریخنگاری و اسطورههای ایرانی بر ذهن مورخان و این رهبر کرد است، می پردازم.
اوجالان اسطورههای ایرانی را با تاریخ اشتباه گرفته است و از زاویه ذهنیت اسطورهای ایران به تاریخ ماد مینگرد. اول از همه اینکه مطابق با اسطورههای ایرانی کوروش را خواهرزاده آستیاگ می داند«آستیاگ رئیس کنفدراسیون ماد از سوی خواهرزادهاش، کوروش، در جریان یک کودتای درباری عزل شد»(همان، ۱۴۲). من در ادامه به اینکه آیا صرفاً کودتای درباری بود یا جنگ بین دو قوم بازخواهم گشت در اینجا به خویشاوندی کوروش با آستیاگ میپردازم.
اولاً کوروش در اساطیر نه خواهرزاده آستیاگ، بلکه نوۀ وی است که این هم درست نیست. این فقط اوجالان نیست که اسیر این ذهنیت اسطورهای است بلکه نوشته های سراسر جهان کوروش را پسر ماندانه، دختر آستیاگ می دانند که محال است.(هینتس،۱۳۸۶، ۹۲). کوروش چند سال پیش از به تخت نشستن آستیاگ- در ۵۹۰ ق.م. زاده شد(شهبازی،۱۳۵۰، ۱۰۳). آستیاگ که در ۵۸۴ جانشین شد کوروش در ان زمان ۱۷ ساله بود چون او به قول دینون و یوستینوس و دانیال نبی به هنگام پیروززی بر بابل ۶۲ ساله بود(هینتس،همان،۹۳). ۶۲ سال را از سالروز فتح بابل در ۵۲۹ ق.م. کم کنیم حدوداً ۵۹۰-۵۹۱ ق.م. میشود که چند سال قبل از به تخت نشستن آستیاگ است. اما روایات؛ آستیاگ را پادشاه ماد وآنهم صاحب دختری دم بخت، که به دلیل خواب بدی دال بر از دست دادن پادشاهی،دخترش را به کمبوجیه، پدر کوروش می دهد. و طبق این روایات کوروش می بایست در زمان شاهی آستیاگ به دنیا آمده باشد، که روایات ان را تایید نمیکند. وی قبل از شاه شدن آستیاگ در حدود ۵۹۱ به دنیا آمده است.« پس داستان شاهزاده خانم ماندانه و تولد کوروش از وی.. افسانه است… مادر کوروش مادی نبوده.. این روایت ریشه سیاسی دارد، برای آشتی دادن مادها با پارسها ساخته شده است»(هینتس ،همان،۹۳). برای اینکه یاغیگری و عصیان کوروش در مقابل مادها توجیه یابد و سلطه بر مادیها مشروعیت پیدا کند.کوروش که برای مادها کشورگشایی بیگانه بود در افسانه نوه مادها شد(فروید، ۱۳۴۸: ۷). این افسانه احتمالاً از خاندان هارپاگ به هرودت رسیده است. چرا که در این افسانه، هارپاگ مرد خردمند وبی گناهی است و ایشتوویگو فرمانروایی خودخواه و ستمگر(نولدکه به نقل از شهبازی، بی تا:۶۴). بروسوس نیر می گوید آستیاگ دخترش را به بختنصر داد پس وصلت کمبوجیه با دختر آستیاگ محل تردید است(بروسوس به نقل از بریان،همان،۳۸). این افسانه برای کسب مشروعیت سلطۀ پارسها بر مادها ساخته پرداخته شدهاست بعدها هم همچنین افسانهای را در مورد کمبوجیه بعد از تصرف مصر برساختند« وصلت مقدر اجداد کمبوجیه(دوم)با شاه دختهای مصری را بافته اند مانند ازدواج کوروش با نیتهتیس دختر فرعون… در حالی که از روایت اصیل میداینم که مادر کمبوجیه، ملکه کاساندانه از دودمان هخامنشی بوده است افسانهی وصلت کوروش با شاه دخت مصری را خود پارسیان بافتهاند»(داندامایف، ۱۳۸۱: ۱۱۱).
واقعیت داستان همانطور که کتسیاس اشاره کرده است از این قرار است که آستیاگ دختری به اسم آموتیس-ماندانه-داشته که با«اسپی تاماس» مادی ازدواج کرده است بعد از تسخیر ماد توسط کوروش، کوروش اسپی تاماس را کشته و زن وی، که دختر آستیاگ ،-طبق روایت افسانه ای مادر خود کوروش- را به زنی گرفته است (کتسیاس به نقل از بریان،همان،۸۰). چون در شاهی ماد در صورت نداشتن پسر،تخت سلطنت به داماد می رسید، کوروش با کشتن «اسپیتاماس» داماد آستیاگ، و تسخیر زن او. مدعی سلطنت مادها شد. و احتمال اینکه بعداً بردیا، که شورش مادی بر علیه پارسها را زنده کرد، از همین اموتیس بوده باشد، بعید نیست. چرا که که بعد از مرگ بردیا که کتسیاس «تانیوخارکس»مینامد اموتیس که از ماجرا اگاه شده بود، کمبوجیه را نفرین و با زهر خودکشی کرد(کتسیاس،فوتیوس،۱۳۷۹، ۴۸).پس امکان صحیح بودن روایت کتسیاس بر هرودت و گزنفون بسیار بیشتر است. بنابراین همانطور که کوروش نه با رضایت و خواستگاری با دختر آستیاگ، بلکه با کشتن همسر و با زور وی را تصرف کرد. همانطور هم مادها را نه با رضایت، بلکه با زور تسخیر کرد.کشتن مرد خانه «اسپیتاماس»، و تسخیر زن او «آموتیس»،نمادی از کشتن سرپرست خانه ماد، آستیاگ، و تسخیر خانواده او، سرزمین ماد بود.
اشتباه دوم اوجالان این است که انقال قدرت از ماد به پارس را صرفاً کودتای درباری میخواند«آستیاگ در جریان یک کودتای درباری عزل… پیروزی پارس بر ماد واقع بینانه نیست قط تغییر خاندان بود… اگر این دگرگونی را شکست یک گروه قومی در برابر گروهی دیگر تلقی کنیم اشتباه خواهد بود». در حالی که این انتقال قدرت از ماد به پارس، نه انتقال سلطنت بلکه به معنای واقعی کلمه تاراج و برده کردن مادها(علی اف،) که از حدود یک تغییر ساده سلسله پادشاهی بس فراتر بود و معنی یک انتقال قدرت جعرافیایی با تمام نتایج سیاسی نظامی و اخلاقی ان را نیز در بر داشت. (شاندور،قاضی،۱۳۷۵، ۸۲).
هرودت با برگیری اطلاعات از اشراف پارسی، مسئله را ساده کرده «در حالی که در متون بابلی، نبرد نهایی و تصرف اکباتان اخرین پرده تخاصمی اشکار بود که حداقل سه سال به طول انجامید. نویسندگان باستان چون کتسیاس، یوستینوس و نیکلای دمشقی و پولیانوس نبرد سختی بین ماد و کوروش را توصیف کرده اند … پولیانوس: کوروش سه بار با ماد جنگید و هر سه بار شکست خورد … حتی پس از شکستهای نخستین پارس، بسیاری از پارسها به ماد پیوستند»(بریان، همان۴۹). اگر مادها خود دو دستی حکومت را به کوروش تقدیم کردند چرا سه سال به طول کشید؟کوروش به دژ مادی پاسارگاد -که معنی ان نگهبانی از راهزنان و اوباشان پارسی است-حمله کرد بعد از سه بار شکست، در حال عقب نشینین زنان پارس دامنهای خود را بلند کرده گفتند به کجا عقب نشینی میکنید به جایی که ازش اومدید. که بنا بر سنت پارسی هر بار شاهنشاه هخامنشی سر از پاسارگاد در میآورد به هر زن پارسی به پاس رفتار پیشین آنها یک سکهی زر میبخشید حتی اسکندر هم این کار را کرد(هینتس، همان، ۹۴-۹۵).
پیروزی کوروش بر ماد نه تصادف، نه بخت بود و نه خیانت نزدیکان ایشتوگو (بریان، همان،۳۲). بلکه طرح و نقشه از پیش تعیین شده که به مدت سه سال با ستیز و جنگ خونین همراه بود. بعد از شکست مادها که از زن و مرد و کودک و پیر در دفاع از آستیاگ بر ضد کوروش دفاع کردند(هرودت، ۱۳۸۷: ۱۰۱). تصرف ماد به دست پارس همانطور که بسیاری مورخان نیز اشاره کرده اند به معنای واقعی کلمه فتح و اِستیلای ان بود نه تغییر دودمان حاکم(علی اف، همان،۴۱۵.). گاهنامه نبونید که –به قول اومستد–برنامه تبلیغاتی کوروش است و با تبلیغات کوروش و فرمانروایش به خوبی هماهنگ است از غارت و تاراج اکباتان توسط کوروش میگوید(گرشویج، همان،۶۴۴).
کوروش از پیش پایه های عقیدتی-سیاسی امپراطوری را اماده ساخته بود(مقدمه صادقی درویسهوفر،۱۳۸۹،۱۲). وی از قبل نقشه داشت که یوغ حاکمیت منفور مادها را براندازد به همین دلیل منابع میخی بینالنهرین حکایت میکنند که کوروش با بابل روابط سیاسی برقرار کرد تا از غرب خیالش راحت باشد او همزمان متوجه شمال و شرق نیز بود و میتوانست سری هم به پیامبر خود در کاشمر زده باشد که در ان زمان زرتشت آوازاه داشت (هینتس، رجبی،۱۳۸۶،۹۳). کوروش برای از بین بردن تسلط سیاسی مادها با نبونید همکاری داشت نبونید برای جلوگیری از حمله اسیتاگ به قلمرو کوروش تاخت و تازهایی درنواحی حران کرد تا ماد را دل مشغول کرده باشد… اقدم او از اینکه آستیاگ به سرعت بتواند در صدد تنبیه کوروش و فرونشاندن عصیان او براید مانع نگشت.(زرین کوب، همان،۱۰۵-۱۰۶)اما بخشی از سپاه ماد را متوجه بابل و مانع از تمرکز سپاه مادها برای دفع کوروش گردید. کوروش صرفا با روابط سیاسی نبونید را وادار بهاین کار نکرده بود. او از قبل با کاهنان بابلی که دل خونی از نبونید داشتند تماس گرفته بود(کوک، همان،۶۶.) رویای نبونید ۱۷که خدای سین نبونید را تحریک به تصرف معبد حران که در تصرف مادها بود از مادها به عنوان اومان مانده و از کوروش به عنوان منجی و مسیح مردوک به به زودی سپاهیان گسترده اومان منده را تارومار میکند. مبعلفان کوروش همانطور که برخی مورخان اشاره کرده اند با کاهنان بابلی و اشعیای یهودی-که در ان زمان گمنام بود- و کاهنان شرقی از جمله پیامبر زرتشت-احتمالا با واسطه گشتاسپ-تماس حاصل کرده، در ازای وعده وعیدهای کوروش، وی را منجی و مادها و آستیاگ را منفور و آژیدهاک جلوه دهند. نتیجه تبلیغات کوروش این بود که در بابل مادها و اسیتیاگ به اومان مانده و تخمه تیامات۱۹، در ارمنستان که در روایت موسی خورنی به آژیدهاک و اژدهاو در دین زرتشت و اساطیر شرق ایران، به آژیدهاک/ضحاک و اهریمن، و در دین یهود به جن و شیاطین مشهور شود. بنابراین، همکاری سه تمدن ایرانی/آریایی،سامی/بینالنهرینی و ارمنی، باعث نابودی و سقوط مادها شد. این همکاریهای سه گانه سه تمدن متافیزیکی، باعث شکست جنبشهای بعدی کردی از جمله خرمدینان و دیسم کردی شد. و بعدها هم در پیمان سعدآباد و امروزه هم در حملههای مشترک به گریلاها مشهود است بعد اوجالان از دوستی کرد با فارس و ترک دفاع می کند؟
آستیاگ پس از شکست در اکباتانه پنهان شد. کوروش امر به شکنیج دخترش و فرزندانش کرد و آستیاگ برای رهایی نزدیکان از شکنجه اسیر شد(کتسیاس، به نقل از دیاکونوف، همان،۳۹۰). «اکباتان غارت شد؛ مادیها به بردگی گرفته شدند، و برای ان خراج وضع کردند. اما برای سازش با اعیان ماد، اقدامات سازشکارانه هم انجام داد، اینکه حود را پادشاه ماد خواند و… به تدریح بزرگان ماد در زمان داریوش و خشایار نابود گشتند و حتی ظواهر کاذب و رسمی یگانگی دو پادشاهی ماد و پارس نیز بعد از داریوش اول دیرگ مراعات نشد. پارسیان اکباتان را غارت و مردم ان شهر را به بردگی کشاندند»(دیاکونوف، همان۳۹۰-۳۹۱. داندامایف، روحی ارباب،۱۳۸۶، ۱۳۷).حتی هرودت هم معترف است که مادها به بردگی پارسها دچار شدند(هرودت به نقل از علی اف، همان ۴۲۲، و مالوان…) نقش اپادانا در پرسپولیس نیز مادها را به عنوان خراجگذار پارس نشان می دهد(ا. ا. دیاکونوف، روحی ارباب،۷۹). کوروش اگر چه در ظاهر، ماد را پادشاهی باقی گذاشت برای آن باج و خراج تعیین کرد و یک ساتراپ را به آن دیار گماشت(دیاکونوف، کمبریج،قادری،۱۳۸۷ ،۱۷۶). در حالی که –به روایت هرودت-پارسها از مالیات معاف بودند(هرودت به نقل ازکوک، ثاقب فر، همان،۸۶).
بنابراین، نظریه روتین حمایت مادها از کوروش و تقدیم حاکمیت توسط خود مادها به کوروش،چیزی جز تبلیغات کوروش و روایت افسانهای ایرانی نیست. اکثریت مردم ماد همراه با اسیتاگ از هستی ماد بر ضد کوروش جنگیده و بعد از سه سال جنگ طاقت فرسا انهم با مداخله ارمنیان، بابلیان و باکتریان جنگ را به کوروش پارسی باختند. که بعد از ان هم یوغ پارسها چندان سنگین بود که در زمان فرورتیش و گوماته و چیثر تخمه شورشهای مردمی عظیمیبر علیه سلطه پارسیان بروز یافت. بعد از اگاهی یافتن آستیاگ از توطئه های کوروش، آستیاگ کوروش را فراخواند. کوروش جواب داد: «به آستیاگ بگوئید که من زودتر از آنکه وی خواسته است بسراغ او خواهم امد»آستیاگ بعد از شنیدن پیام اتباع خود را فوری مسلح ساخت(هرودت، همان،۱۰۱).
اشتباه بعدی اوجالان سهم مساوری مادها و پارسها در حکمرانی ایرانی است«ماده و پارسها در دورههای بعدی سهم یکسانی در ادارهی نظم امپراتوری داشتهاند… در ایالیتهای بیستدوگانۀ ایران، مادها نیز همچون پارسها از جایگاه مشابهی برخوردار بودند… پارسها برخلاف آشوریان با دخالت دادن اقوام دیگر دراداره حکومت یک سیاستواقع بینانه و انعطاف پذیر داشتند… پارسها امارت خودمختار به اقوام تحت حاکمیت خویش اعطا می نمودند… هر قومی تحت نام خویش، به غیر دادن خراج و سرباز، از یک اقتدار کاملا مستقل برخوردار بود… در دوره اقتدار پارسی تمام اقوام وملل خاورمیانه از لحاظ سیاسی مستقل و تمامی فرهنگها امکان رشدپیدا نمودند… نظام برده داری اصلاح شد»(همان: ۱۴۲-۱۴۳). واقعا این همه توهمات توسط یک رهبر و روشنفکر کرد در مورد پارسها، که اساس هستی آنها بر اساس نفی هستی مادها تکوین یافته بود، را چگونه باید تفسیر کرد؟ قبل از جواب این سئوال اجازه بدهید به نقد این ادعاهای بی پایه که جز تکرار مکررات اساطیر ایرانی نیست بپردازیم.
بنابراین، نظریه تصرف بدون ستیز ماد توسط کوروش و تحویل دو دستی سلطنت مادی، توسط خود مادیها به کوروش، روایتی اسطورهای برساخته ی خود ایرانیان بوده و هیچ اساس تاریخی ندارد. این فقط به کوروش اختصاص ندارد تمامیکشورگشایان تاریخ نیز هر جا را که با زور شمشیر به تصرف در آوردهاند آن را ناشی از خواست خدایان و از مشروعیت و مقبولیت خود در بین مردم کشورهای تسخیر شده گفته اند. مردم زیر سلطه نیز فاقد تاریخ نویسی و قدرت کتیبهنویسی برای فاش سازی حقیقت بودهاند و حاکمان تاریخ ، تاریخ را به نفع خود و به ضرر دشمنان خود به نگارش در آورده و به خورد آیندگان دادهاند.حال که ما بی اساس بودن آن را ثابت کردیم بی اساس بودن نظریه مشارکت همسان ماد/پارس در تشکیل امپراطوری هخامنشی را هم نشان دهیم.
پیر بریان به درستی توهم سلطه مشترک ماد/پارس را زیر سئوال میبرد:«اگر از سلطه ماد-پارس سخن گوییم راه افراط پیمودهایم تمامی نویسندگان باستان کوروش را بهاین علت بزرگ می دارند که برتری را از مادها گرفته و به پارسیان منقل کرده است… اهمیت میراث ماد در تشکیلات اداری کوروش… با فاصله باید ارزیابی شود تاثیر عیلامیان در پاسیان به طور قیاس ناپذیری عمیقتر است… نام ماد به خشترپاون نشین تغییر یافت و برخلاف پارس مانند هر خشترپاون دیگری بایست خراچ می پرداخت و وجود هیچ خشترپاونی که خاستگاهش ماد باشد تایید نشده است(بریان، همان،۱۲۵) و فرماندهان نظامی ماد –که مادهاصرفا درمناصب نظامی مورد استفاده پارسی بودند- … میبایست با فرماندهان پارسی و … همکاری میکردند»(بریان، همان،۱۲۶). خشترپاونهای کوروش و کمبوجیه بدون استثناء از خانوادههای پارسی برخاسته اند.
عدم حضور آشکار مادها و اقوام دیگر در مناصب مهم امروزه پذیرفته شده است و این نظر که مادها و پارسها متحد، و به قومی واحد تبدیل شدند جای تامل جدی دارد(کوک،گرشویج،قادری،۱۳۸۷،۲۳۲). اسپاتنیس کماندار داریوش اول که مادی متصور شده است، دلایل زیادی داریم از خانواده پارسی است(کوک، همان،۳۳۳). پارسها از لباس مادها استفاده میکردند. چون در کتیبهها پارسیان با لباس مادها حک شده اند توهم مشارکت مادها در امپراطوری پارسها برساخته شد.«در حالی که به غیر از هارپاگ که به دلیل خدمت به کوروش و خیانت به مادها در هخامنشی ا،ستثناء است همه دیگر ساتراپ های هخامنشی پارسی بودند. پانزده افسر داریوش نیز همگی پارسی و از چهل افسر رده بالا همگی پارس بودند. حکومت هخامنشی به موضوعی خانوادگی تبدیل شده بود که از اقوام نزدیک و فامیل استفاده میکردند» (کوک، همان،۳۳۴). «در امپراطوری جدید… (پارسی) دولت جدید به لحاظ قومی و اجتماعی گروه برتر جدید حضور داشتند و شخصیتهای برجسته محلی فقط دستیار این گروه بودند. ما این گروه را قوم-طبقه مسلط می نامیم و بیشتری اعضای این قوم-طبقه را نمایندگان خاندآنهای اشراف پارسی تشکیل می دادند.حتی قضات سلطنتی هم پارسی بودند»(بریان، همان،۱۲۶-۱۲۷).ترکیب کارکنان بلند پایه شاهنشاهی به نحو چشمگیری مبین آن است که شاهنشاهی را مجموع خاندآنهای بزرگ اشراف که پیرامون دودمان هخامنشی و سنن فرهنگی قوم پارس جمع بودند اداره میکردند(بریان، همان،۵۵۳ )به تدریح بزرگان ماد در زمان داریوش و خشایار نابود گشتند و حتی ظواهر کاذب و رسمی یگانگی دو پادشاهی ماد و پارس نیز بعد از داریوش اول دیگر مراعات نشد(دیاکونوف، همان،۳۹۰).
«در امپراطوری جدید … (پارسی) دولت جدید به لحاظ قومی و اجتماعی گروه برتر جدید حضور داشتند و شخصیتهای برجسته محلی فقط دستیار این گروه بودند. ما این گروه را قوم-طبقه مسلط می نامیم و بیشتری اعضای این قوم-طبقه را نمایندگان خاندآنهای اشراف پارسی تشکیل می دادند.حتی قضات سلطنتی هم پارسی بودند»(بریان، همان،۱۲۶-۱۲۷).ترکیب کارکنان بلند پایه شاهنشاهی به نحو چشمگیری مبین آن است که شاهنشاهی را مجموع خاندآنهای بزرگ اشراف که پیرامون دودمان هخامنشی و سنن فرهنگی قوم پارس جمع بودند اداره میکردند(بریان، همان،۵۵۳ ). با تصرف ماد توسط پارسها/ایرانیها «اکباتان غارت شد؛ مادیها به بردگی گرفته شدند، و برای ان خراج وضع کردند. به تدریح بزرگان ماد در زمان داریوش و خشایار نابود گشتند و حتی ظواهر کاذب و رسمی یگانگی دو پادشاهی ماد و پارس نیز بعد از داریوش اول دیگر مراعات نشد»(دیاکونوف، همان،۳۹۰). داریوش شاه میگوید: «… سپاه پارسی را نگه دار…»،«داریوش شاه شاهنشاه پارس» در این جمله داریوش تمام دولت خود را مبتنی بر سپاه پارسی می داند(یونگ ،۱۳۸۵: ۱۰۵). در ساختمان دولت خود از پارسها استفاده کرد، که سلطنت ملی/ قبیلهای پارسی را محکم کرد. مناصب بزرگ دولتی و درباری همه به قوم پارس می رسید(همان:۱۰۵- ۱۰۴). داریوش پایه دولت خود را بر اصل نجبای پارسی و قوم پارس گذاشت(همان:۸۱). هیچ شورشی هم درمقابل داریوش و کوروش توسط پارسها شکل نگرفت چون آنها ازمالیات معاف و مالیات ومنابع سایر اقوام به جیب آنها سرازیر می شد.داریوش«چند بودند اقوامیکه داریوش شاه بر آنان فرمان می راند»«خواهی دانست نیزه جنگجوری پارسی به دور دست رسیده است…».(بریان ،۱۳۸۰: ۲۷۲).«بنابراین، داریوش نه قصد بزرگداشت وحدت سیاسی ایران را داشته، نه تاکید بر وجود حوزه تسلط مشترک پارسی –مادی را. وقتی پارس در فهرستها قید میسود همیشه در راس است… مرکز شاهنشاهی همان پارس است..»(همان.۲۷۸). بقیه اقوام صرفا به عنوان بنده و خراجگذار معرفی میشوند. «اساساً در کتیبه به جای واژهایران، بیشتر بر روی واژه پارس تاکید دارند برای اینکه اساساً خود را در مقابل مادها تعریف میکردهاند»(ویسهوفر ،۱۳۷۷، ۱۳).
اینکه چند تا اشراف مادی به خاطر نفع شخصی به پارسیان پیوسته باشند دلیل قانع کنندهای بر مشارکت و همگرایی ماد و پارس نیست.اشراف منافع شخصی را در نظر داشته و همیشه به صاحب مقام و ملک میگروند همانطور که پولیانوس هم گفته ، هنگام اولین شکستهای کوروش از آستیاگ، بسیاری از پارسها نیز به مادها پیوستند(بریان، همان، ۴۹). که قطعا دلیلی بر پذیرش سلطه مادها و دوستی با مادها ندارد.اشراف ایرانی نیز در بابل و مصر هنگام حمله اسکندر،سلطه وی را پذیرفته و در سیستم اسکندری مشارکت داشتند.هنگام حمله اعراب، مغول و سلجوقیان نیز اشراف و روحانیون ایرانی، به مشارکت و اطاعت از آنها در امدند. پس اگر مشارکت چندتا اشراف و روحانی دلیل دال بر هم کیشی و خویشاوندی و مشروعیت سلطه حاکمان است، لاجرم باید از خویشاوندی و مشروعیت سلطه اعراب، ترکها و مغولان در ایران را هم بپذیریم. خود اوجالان در تفسیر زیبایی که از اسطوره گیلگمش و خیانت انکیدو ارائه میدهد به خوبی شکاف اشراف و توده مردم و ابزار شدن اشراف کردی توسط دیگران را تفسیر کرده است.بنابراین، همکاریهای انکیدو/هارپاگ را نباید همکاری توده مردم ماد با پارس تلقی کند.
اشتباه دیگر اوجالان: «در برابر شیوه حکومتی پارسی اعتراض چندانی بروز نکرده است شورشهایی بوقوع نپیوست…»(همان: ۱۴۳).نمیدانم این ادعای اوجالان را ناشی از جهالت تاریخی بدانم که شورشهای مهم گئوماته و فره ورتیش و چثرتخمه مادی را نمیبیند شورشهایی که بخشی از ۱۹ شورشی بودند که توسط سایر اقوام زیر سلطۀ پارسها بوقوع پیوستند.در حالی که تمامی قریب به یقین مورخان شورش گئوماته را شورش و قیام مادها بر علیه سلطه پارسها می دانند. هرودت قیام گئوماتا را –که سمردیس نام میبرد- قیام مغان مادی و در جهت احیای امپراطوری ماد بر علیه سلطه پارسیان معرفی میکند(هرودت، مازندرانی، ۱۳۸۷، ۲۲۵ به بعد). افلاطون می نویسد که کمبوجیه حکومت را به مادیها باخت ( افلاطون(۱۲,III,XII) و…. پژوهشگران معاصر:((نیبرگ، ۱۸۴۷،۱۵۷-۱۵۸) (Dunker,۱۸۶۷,۸۱۶-۸۱۷) (Spiegel,۱۸۷۳,۳۱۰) (oppert,۱۸۷۹,۱۶۷)(Justi,…,۵۰)،.(Prasek,۱۹۰۶,۲۶۱)استروه قیام گئوماتا را قیام اشراف مادی بر علیه سلطه پارسیان می داند (استرووه۱۹۴۱،۳۷۴-۳۷۵).(ای. اودی یف، ۱۹۵۳، ۵۴۲). (Herzfeld,۱۹۳۸,۱۰۷).علی اف هم ان را قیام ماد و احیای امپراطوری ماد بر علیه سلطه اشراف پارسی می داند (علی اف،۱۳۸۸، ۴۲۲ به بعد). ((نیبرگ، ۱۸۴۷،۱۵۷-۱۵۸) (Dunker,۱۸۶۷,۸۱۶-۸۱۷) (Spiegel,۱۸۷۳,۳۱۰) (oppert,۱۸۷۹,۱۶۷)(Justi,…,۵۰.
بعد از سرکوب و کشن گئوماته مادی توسط داریوش و اشراف پارسی، فره ورتیش و چیثرتخمه رهبری قیام مادها را به عهده گرفتند. بعد از کشتن گوماتا به دست داریوش و اشراف دیگر پارسی، تمام ملل زیر سلطه پارسیان، برعلیه داریوش و در دفاع از گوماتا و اقدامات او دست به شورش زدند. سرکردگان شورشی نام شاهی بر خود نهادند که توسط کوروش از بین رفته بود یعنی از سرگرفتن جریان تاریخ محلی و خاتمه دادن به سلطه هخامنشیان(بریان، فروغان،۱۳۸۰: ۱۸۲-۱۸۳). سختترین شورش، شورش فره ورتیش از خاندان دیااکو بود که سعی در بازافرینین سلطنت ماد داشت. در سر داشت دولت ماد را از نو زنده کند(یونگ. منشی زاده،۱۳۸۵: ۶۸). قیام فره ورتیش در همان محل هلاک شدن بردیا و به خاطر انتقام جویی و تحت فشار قرار دادن پارسیان غاصب بود (علی اف. میربها،۱۳۸۸: ۴۶۷). هدف قیام (فره ورتیش)احیای نظامات زمان بردیه دروغین بود(دیاکونوف، کشاورز،۱۳۸۸: ۴۰۰). شورش به سورت نهضت خلق در آمد. در کتیبه بیستون داریوش اول گفته است که مردم سلحشور ماد که در جماعتها بودند پیرو فره ورتیس گشتند.(همان:۴۰۰)شکی نیست که افراد عادی ماد در عصیان همگام با فره ورتیش بودند و در جنبه عمومی وملی قیام علیه داریوش تردید نمیتواند داشت.(همان:۴۰۱. علی اف، همان:۴۶۶).جنبش فره ورتیش جدی ترین جنبش بود که تا پارت گسترش یافت. که با سرکوبی شورشها امید برای احیای امپراطوری ماد نقش بر آب شد(کوک، کمبریج،قادری،۱۳۸۷: ۲۵۷). شورش ماد بارزتر و اهیمت استراتژیک بیشتر داشته است در ساگارتیا سرکرده شورشی خود را مانند فرهورتیش از خاندان هوخشتره معرفی کرد و داریوش شورش پارت-هیرکانیا را هواخواه فرورتیش می نامد طولانی شدن نبرد در ارمنستان هم با شورش ماد بی ارتباط نبود. داریوش خطر ماد را به خوبی دریافته، به همین دلیل در ماد مستقر میشود تا ضد حملات را دفع کند. به علت شورش ماد است که هرودت بر قیام ماد هنگام شرح انقیاد اکباتان به دست کوروش تاکید میکند«بعدها ماده از کرده خود افسوس خوردند و بر داریوش شوریدند… (کتاب ۱ بند ۱۳۰ و دیودوروس سیسیلی کتاب ۱۱ فصل ۶ بند ۳، به نقل از بریان، فروغان،۱۳۸۰: ۱۸۱ ). در اهمیت شورش ماد همین بس که هرودت از میان ۱۹ شورش فقط از شورش ماد خبر داشته است(داندامایف، روحی ارباب،۱۳۸۶: ۲۹۰).تلفات در ماد بیش از پنجاه هزار نفر بود آیا این به معنی شورش ملی و قیام تودهای نبوده است؟(بریان، همان:۱۸۳). این واقعیت که داریوش از میان همه شورش ها شکنیجه رهبر شورشیان ماد را در بیستون شرح داده است بیانگر عمق نفرت او نسبت به فرورتیش است که با دستان خود او را به طرز وحشییانهای شکنجه داده بود (علی اف، همان:۴۶۸). در قسمت مادی شده آشور در پایتخت خود اربیل یکی از دیااکوها بنام چیسن تخمه شورش کرد داریوش برای ترساندن مادها و از بین بردن قدرت قدیم ماد فرهورتیش را با دماغ و زبان و گوش بریده در هگمتانه گرداند و بعد مصلوب کرد و همکاران او را در قلعه ی هگمتانه پوست کندند(یونگ. منشی زاده،۱۳۸۵: ۷۴-۷۵). مجازات سخت فره ورتیش و چیسن تخمه مادی مناسب روحیه داریوش آریایی نبود و اگر این کارو کرد دلیل ان خطر بی نهایت بزرگ ماد برای پارس بود(همان:۲۰۶).چون چیسرتخمه می خواست سلطنت دیااکو را تجدید کند به همان طریق فره ورتیش قصاص شد چون از ماد برخاسته بود در هگمتانه او را مثله کردند دور شهر گرداندند و در اربیل به دار اویختند(همان:۷۶). داریوش در باره پیروزیش بر فرورتیش از ۳۴۴۲۵ کشته و ۱۸۰۰۰ اسیر را ذکر میکند۱۱۲ اما در نسخه آرامی در مصر رقم۱۰۸۰۱۰ اسیر نوشته شده است(کوک،ثاقب فر،۱۳۸۳: ۱۱۲). داریوش بقیه شاهان را فقط اعدام کرد اما فره ورتیش و چیثر تخمه را که شاهان مادی بودند با دستهای خود گوش و بینی و چشم آنها را در آورده و پوست همکاران آنها را کند(یونگ. منشی زاده،۱۳۸۵: ۷۴-۷۵) و در تمامی امپراتوری گرداند و حداقل و ۳۴ هزار کشته و ۱۸ هزار اسیر به جا گذاشت(کوک،ثاقب فر، ۱۳۸۳: ۱۱۲). «وه یزداته» اگر چه حق شاهزدادگان هخامنشی را ادعا کرده بود مانند فره ورتیش و چیسن تخمه مجازات شدید نشد(یونگ، همان:۷۸). بی گمان این چنگ بزرگی بوده است که دو قوم پارس و ماد بر سر فرمانروایی بر امپراطوری با یکدیگر داشته اند(کوک، همان:۱۱۲). داریوش به همراه سپاه پارسی علیه قیام کنندگان مادی وارد کارزار شد (علی اف، همان:۴۶۷). نبرد فره ورتیش مهمترین نبرد داریوش بود و در نبرد دو قوم ماد و پارس، وی نمیتوانست به مادیها اعتماد کند. به همین دلیل سپاه مادی خود را به مبارزه علیه «وه یزداته» فرستاد و با سپاه پارسی خود به جنگ فره ورتیش رفت(هینتس، رجبی،۱۳۸۶: ۱۸۶). اما اگرچه بزرگان ماد با پارس توام شدند اما عامه مردم ماد وجود شاهنشاهی پارس برای ایشان بار سنگینی بود.(دیاکونوف، کشاورز،۱۳۸۸: ۴۰۶). داریوش نه تنها با سپاه نظامی خویش، بلکه در کتشار مادیها از حمایت قوم پارس نیز برخوردار بود.حمایت ملت پارس از او که نمی خواستند امتیاز ملت حاکم و معاف ازمالیات را از دست بدهد د رپیروزی او … نقش داشت (علی اف، همان:۴۶۸). همانطور که هرودت اشاره کرده است در مرگ گوماتا تمامی آسیا به غیر از پارسها در مرگ وی گریستند. پارسها از اشرافی و عامه از داریوش در مقابل مادها حمایت کردند. برخلاف نظر برخی از مورخان مانند داندامایف، شورش «وه یزداته»، شورش پارسی نبود و همانطور که مارکوارت به درستی خاطر نشان کرده است شورش وه یزدادته شورش مهاجران و اوتی های ساکن در پارس بود نه خود پارسها. به همین دلیل داریوش، اوتی ها و پیروان وه یزداته را بعد از سرکوبی شورش، از پارس جدا کرد. لاجرم عامه مردم پارس نیز از سرکوبهای داریوش بر علیه سایر اقوام حمایت کردند.
توضیحات کوردپاریز:
مسؤلیت صحت و سقم مطالب ارائه شده در این مقاله به عهده نویسنده آن میباشد و سایت کوردپاریز با هدف بازگشایی فضای نقد و گفتگو در رابطه با افکار و عقاید عبدالله اوجالان اقدام به انتشار این مقاله نموده است. بدیهی است برخی مفاهیم و ادعاهای مطرح شده در این مقاله مورد تأئید کوردپاریز نمیباشد و جای بحث های بسیار دارد و این فرصت برای علاقهمندان به این موضوعات محیا است تا با نقد این جریان سیاسی، موجب روشنگری در ابعاد مختلف این حوزه گردند.
همچنین کورد پاریز به جهت طولانی بودن این مطلب ضمن حفظ چهارچوب ارائه شده در مقاله بالاجبار با اندکی تلخیص مقاله فوق را منتشر نموده و آمادگی انتشار مطالب مرتبط را که رعایت قواعد علمی و ادبی را داشته باشند دارد.