فرهاد رسولی:
پژاک نام گروهی است که در سال ۲۰۰۳ تاسیس شد. ایدئولوژی پژاک که شاخهیی از پکک یا حزب کارگران کردستان می باشد؛ آپوگرایی (Apoism) یعنی پیروی مطلق از شخص عبدالله اوجالان (ملقب به آپو) است. اوجالان که سرکرده پ.ک.ک می باشد اکنون در زندان امرالی در ترکیه به سر می برد و محکوم به حبس ابد است.
زمانی که پ.ک.ک از سوی اتحادیه اروپا و ایالات متحده در لیست سیاه گروههای تروریستی قرار گرفت؛ همگان تصور میکردند همانند آن رفتاری که اکنون در ظاهر با داعش در حال انجام است؛ با پ.ک.ک نیز از سوی اروپا و آمریکا صورت خواهد پذیرفت و لیکن روند امور به سمتی حرکت کرد که پ.ک.ک با تغییر نام، به ظاهر خود را از بند محدودیتهای گروههای تروریستی رهانید و با هویتهای متفاوت و مختلف به فعالیتهای رادیکال، خشن و مسلحانه خود ادامه داد.
گروههای کرد خارج نشین که اکثر آنها نیز دارای مرام مارکسیستی هستند؛ اکثراً در یک شاخص با هم برابرند و آن اینکه اعضای این گروهها ایرانی هستند و این گروهها عموماً در شرایطی قرار گرفتهاند که خود نیز به این تلقی رسیدهاند که توان مقابله و یا گرفتن امتیاز از ایران را ندارند و عملاً تبدیل به عاملی در اختیار کشورهای منطقهیی در جهت منافع و مطامع آنها گردیده و حیات خود را در وابستگی و پیوستگی به یک کشور در منطقه تعریف میکنند که ممکن است در نقاطی با ایران تضاد منافع داشته باشد. این رویکرد موجب رکود و کاهش فعالیت پراتیک این گروهها گردیده است. تابلوی مبارزه مسلحانه، ژستی است که همچون رفتاهای دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی همچنان بر ظاهر این گروهها نمایان است. اما پژاک که مدعی است شاخه ایرانی پ.ک.ک است یک ویژگی دارد که هیچ یک از این گروهها آن گونه نیست!
همانطور که اشاره شد عموم این گروهها علیرغم اینکه رفتار واقعی آنها در راستای وابستگی به یک کشور یا حتی یک گروه دست چندم منطقه ای تعریف میشود، ولیکن آنها همواره سعی میکنند یا خود را از این وابستگی مبرا کنند یا اینکه ارتباطات خود را که در قالب مزدوری تعریف میشود؛ توجیه نمایند؛ ولیکن پژاک صریح و خیلی شفاف هیچ ابایی ندارد که وابستگی و غیر ایرانی بودن ساختار حاکم بر او پنهان بماند و این خود موجب گشته که این گروه مسلحانه و رادیکال جایگاهی در بین مردم کرد در ایران نداشته باشد.
نمونه بارز این مسئله حس تنفری است که در قاطبه مردم کرد در نقاط مختلف ایران نسبت به رفتار های خشونتآمیز و تندروانه نظیر ترور، اخاذی، آدم ربایی و انواع و اقسام رفتارهای خشونتآمیزی که با فرهنگ و تمدن کردهای ایرانی فرسنگ ها فاصله دارد.
در همین اقدام اخیرتروریستی که پژاک در کمال وقاحت مسئولیت آن را نیز به عهده گرفت، تعداد ۵ نفر از هموطنانمان به شهادت رسیدند که هر پنج نفر آن کرد بودند و این نشانگر اوج حماقت و حقارت این گروه ضد ایرانی و ضد کرد است که به وضوح شعار مارکسیستها که { هدف وسیله را توجیه میکند } در رفتار آنها نشان داده میشود.
این اقدام تروریستی از سوی گروهها و شخصیتهای سیاسی کردستان محکوم شد و این امر خود نشانگر فقدان پایگاه اجتماعی این گروه خشونت گرای فرصت طلب است.
اما چرا پژاک اینگونه عمل میکند؟ و این گروه مسلحانه که دارای مرام مارکسیستی است در ایران که قاطبه آنها مسلمان هستند به دنبال چیست و بر اساس چه تحلیلی به این گونه اقدامات دست می زند؟ آیا پژاک و سران آن نمیدانند که ایرانیها هیچ گاه با افرادی که از سوی کشورهای دیگری اجیر شده باشند همسو نخواهند شد؟
نمونه های زیادی در تاریخ است که نشان میدهد ایرانیها تا زمانی با یک جریان سیاسی همراهی میکنند که دو مسئله را در آنها بتوانند تشخیص دهند و هر گاه آن دو شاخص را نیافتند براحتی آنها را طرد میکنند.
اما آن دو مشخصه چیست ؟ یکی ایرانی بودن به این معنا که ایران را به هیچ چیز دیگری نفروشند و حاضر نشوند برای مطامع کشور دیگری ایران و ایرانی را هدف قرار دهند و دیگری اعتقادات و بنیانهای فکری آنها است که بواسطه فراگیری دین اسلام هر گروهی که بر خلاف این روند حرکت کند در نگاه مردم ایران تعریفی نخواهد داشت.
حزب توده نمونه مشخصی است که وابستگی آنها به شوروی سابق و مرام مارکسیستی آنها موجب شد که اکنون از آنها فقط نامی در تاریخ مانده است. یا تشکیلاتی که رجوی براه انداخت زمانی که ماشین ترور آن روشن شد و وابستگی آنها به بیگانه برای مردم ایران محرز گردید؛ به جرات میتوان گفت که منفورترین جریان در نزد مردم ایران است. اگر کمی به تاریخ با نگاه عبرتآموزی نگاه کنیم نمونههای بسیاری را خواهیم یافت.
به نظر می رسد پژاک و در واقع پ.ک.ک خوب میدانند که وقتی قدرتهای بزرگ بین المللی با آن همه هیاهو و جنجال و تهدید به میزهای پر از گزینه در آخر به این درک می رسند که باید با ایران با زبان تکریم صحبت کرد، این رفتارهای آنها هیچ خللی در مسیر حرکت این کشور ایجاد نخواهد کرد ولی آن چیزی که پ.ک.ک و به تبع آن پژاک به دنبال آن هستند؛ خارج ساختن فضای رکود و خمودگی حاکم بر افرادی است که با شعارها و تبلیغات دروغین در کوهها نگه داشتهاند و آمار کشتههای آنها در سوریه، عراق و اکنون مرزهای ترکیه در بر هم زدن روحیه آنها تاثیر بسزایی داشته است. پژاک و پ.ک.ک مجبورند برای افراد خود شرایطی را فراهم کنند که آنها را به این توهم اندازد که همین امروز و فردا است که شعارهای پر هیاهویی که سالهاست تکرار میشود؛ به وقوع خواهد پیوست. این رفتار پ.ک.ک و پژاک ما را یاد سازمانی میاندازد که مسعود رجوی برای خود بر پا کرده و هر سال شعار میدهد که امسال سال سرنگونی است و جوانانی که سالهای دور با این توهم به این مسیر گام نهاده بودند و اکنون پیر و در حال اضمحلال به سر می برند؛ خوب دریافتهاند که این شعارها توهمی بیش نبوده، لذا مرگ تدریجی را تجربه می کنند.
شاید پ.ک.ک و پژاک قدمت تجربی تشکیلات رجوی را نداشته باشند؛ ولی شیوه و روش او را بدون اینکه مستقیما در کنارش تلمذ کرده باشند؛ خوب فرا گرفته که چگونه افراد خود را مسخ کنند. باید با برخی از آنها که پس از سالها از درون این تشکیلات بیرون آمدهاند هم صحبت شد تا به عمق فاجعهیی که پ.ک.ک و پژاک بر سر جوانان کرد میآورند؛ پی برد.