سایز متن   /

ک.ی. ۱۳ ساله است و از سوی اعضای مسلح پ ک ک در حکاری (جنوب شرق ترکیه) ربوده شده بود. اعضای پ.ک.ک او را به مقرهای خود در شمال عراق برده بودند. اکنون این دختر از آنجا فرار کرده و خود را تسلیم نیروهای امنیتی ترکیه کرده است.
او بدون سلاح و تجهیزات از مقر پ.ک.ک فرار کرده است و درباره آن روزهای سیاه صحبت می کند. وی می گوید پس از عید قربان مهمان داشتند و برای این که نوشیدنی برای مهمانان بخرد به مغازه رفت اما یک خودرو راه را بر او بست و او را ربود. وی می گوید برای جلوگیری از سر و صدا یکی جلوی دهانش را گرفت. او می گوید: وقتی در ماشین اسلحه دیدم ترسیدم. به من گفتند نترس اما خیلی ترسیدم. من داد و فریاد کردم. اجازه ندادند پیاده شوم. دهانم را بستند. به روستای بالا رفیتم. فرد دیگری نیز آمد که من او را هم نمی شناختم. او تا منطقه مرزی خواکورک با من آمد. من به افراد مقر گفتم شما را دوست ندارم. اما کسی به من گوش نمی داد. با میل و علاقه خودم نرفته بودم. قرار بود آنجا بمانم. اصلا از پ ک ک خوشم نمی آید در آنجا زندگی وجود ندارد. از هیچ چیزی خوشم نیامد. روش آنها را دوست نداشتم.

این دختر می گوید سه ماه را در مقرهای پ ک ک به سختی سپری کرده است
ک.ی افزود: یکبار به ما حمله شد و خمپاره به طرف ما شلیک شد. گفتم: از دوستانم نمی ترسم. گفتند: در مورد ما صحبت می کنی؟ گفتم نه در مورد شما صحبت نمی کنم. گفتند هه وال برفین این جوری صحبت نکن. گفتم هر کاری هم بکنید من فرار خواهم کرد. من پیش پدر و مادرم خواهم رفت. لباس نظامی به من دادند و گفتند اگر نپوشی تو را می کشیم. من گریه می کردم و خیلی ترسیده بودم. در آموزش از من خواستند اسلحه به دست گیرم اما من خودداری کردم. در زیر زمین بودیم و من خیلی می ترسیدم. گفتند غذا درست کن اما درست نکردم. آنها دلشان برای مادرشان تنگ شده بود و در درد و رنج بودند.

این دختر ۱۳ ساله می گوید : اعضای پ.ک.ک از من می پرسیدند آیا زندگی در پ ک ک خوب است؟ می گفتم: رذالت است. اصلا دوست ندارم. غذا فقط سیب زمینی بود و گاهی یک هفته و یا یک ماه غذا نداشتیم. آب نبود و هر ۳ یا ۴ ماه یکبار حمام می کنند. نه برق بود و نه چیزی دیگر.

این دختر ۱۳ ساله در ادامه افزود که در حملات هوایی ارتش به شمال عراق وقتی جنگنده ها می آمدند اعضای پ.ک.ک خیلی می ترسیدند و از جای خود تکان نمی خوردند. سکوت می کردند. پس از رفتن هواپیماهای شناسایی حرف می زدند. یک شب وقتی همه خواب بودند فرار کردم.. وقتی فرار کردم نمی ترسیدم. فقط در خواکورک و قندیل ماندم. در مقر کسانی هم بودند که انگلیسی صحبت می کردند. الان خوشحالم که پیش خانواده ام هستم.

این دختر در صحبت های خود افزود: چون در مقر پ.ک.ک غذا درست نمی کردم و حرف نمی زدم می گفتند تورا می کشیم. می گفتم حالا که از پدر و مادرم دور هستم بگذارید مرا بکشند. اگر می خواست می توانست مرا زندانی نیز کند. من اکنون در کنار خانواده و دولتم هستم.

این دختر از اعضای پ ک ک خواست خود را تسلیم کنند.
منبع: خبرگزاری آناولی
برگردان به فارسی: عایشه قولیکی میلان

اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
برچسب ها:
دیدگاهها

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

قالب وردپرسدانلود رایگان قالب وردپرسپوسته خبری ایرانیقالب مجله خبریطراحی سایتپوسته وردپرسکلکسیون طراحی