اینکه یکی از عوامل عمده عدم توسعه یافتگی کردستان، همین گروهک های تروریستی می باشد شکی نیست و اینکه با وجود ناامنی و اقدامات تروریستی این گروهک ها کسی جرات سرمایه گذاری در منطقه را ندارد باز هم بدیهی است. اما مسئولین باید همت مضاعف به خرج داده و برای رشد و آبادانی کردستان در پی نابودی این گروهک ها بوده و زمینه رشد و توسعه مناطق کردنشین را فراهم کنند.
.
بارها ما در انجمن کوردپاریز گوشزد کرده ایم که بیش از ۹۹ درصد قربانیان پ.ک.ک و پژاک، خانواده های فقیر و قشر ضعیف و جوانان جویای نام و کودکان و نوجوانان ناآگاه و بخت برگشته می باشند. اگر تمام مصاحبه های انجمن را مطالعه کرده باشید یک واژه، بسیار پر تکرار و خود نمایی می کند؛ فقر، فقر، فقر …
.
متاسفانه در مناطق کردنشین خانواده های فقیر از عمده ترین قربانیان تروریسم پژاک می باشند لذا هدف انجمن از انجام گفتگوها با خانواده های قربانی و آسیب دیده، آگاه سازی شهروندان کرد می باشد تا بیش از این فریب تبلیغات دروغین گروهک را نخورند.
.
ابراهیم ایزدی از شهروندان مریوانی یکی از قربانیان تروریسم پژاک می باشد که متاسفانه در نبود کار در منطقه بارها در اکثر شهرهای ایران به دنبال کار بوده و این سرگشتگی و دربه دری عاقبت وی را در چنگال دیو صفتان پژاک گرفتار کرد و زندگی خود را تباه و مادری را تا ابد داغدار کرد. آنچه در ادامه می بینید، گفتگوی کوتاهی است که با برادر وی انجام دادیم؛
.
آقای ایزدی در صورت امکان خودتان را معرفی و اینکه اهل کجا هستید و شغلتان چیست؟
من فرزاد ایزدی برادر ابراهیم ایزدی هستم و اهل یکی از روستاهای مریوان. پدرمان در قید حیات نیست. ما دو خواهر و هفت برادریم که یکی از آنها قربانی پژاک شد. خودم تحصیلات ایتدایی دارم و عمده فعالیت خانوادگی ما همان کشاورزی است و از لحاظ وضع معیشتی در مضیقه هستیم.
.
برادر شما هنگام پیوستن به گروهک تروریستی پژاک چند سال داشت، سطح تحصیلاتش چه میزان بود و به چه کاری مشغول بود؟
برادرم ابراهیم ایزدی، متولد ۱۳۶۵ بود که سال ۱۳۸۹ برای کار در یکی از شهرهای ایران از خانه خارج شد و برای همیشه از بین ما رفت. وی تحصیلات زیادی نداشت و تا مقطع راهنمایی درس خواند و بعد از آن به دلیل تنگدستی و فقر نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد. بعد از آن بارها برای کار به اکثر شهرهای ایران سفر کرد و مدتی در عسلویه، کرمان، قم و اصفهان مشغول به کار بود.
.
نحوه ورود برادرتان به گروهک چگونه بود؟
بعد از این همه سال هنوز نفهمیدیم برادر ما چگونه به گروهک ملحق شد. چرا که به هیچ عنوان ما در خانواده نه چنین موردی داشتیم و نه اصلا بحثی از گروهک می شد. ابراهیم همان سال وقتی از خانه خداحافظی کرد برای کار بود. بارها هم این اتفاق افتاده بود. ما اصلا فکرش را هم نمی کردیم.
.
چگونه مطلع شدید که به عضویت گروهک تروریستی پ.ک.ک و پژاک درآمده است؟ چه اقدامی کردید؟
ما از وقتی که برادرمان از خانه رفت، بی خبر بودیم تا اینکه در سال ۱۳۹۳ خبر کشته شدنش را از تلویزیون شنیدیم. چون قبلا سابقه داشت که چندین ماه حتی یک سال به خانه نمی آمد، خیلی شک نکردیم. نه اینکه نگران نباشیم، کاری از دست ما بر نمی آمد.
.
از رنج و مرارت های خانواده بعد از شنیدن خبر کشته شدن وی بگویید؟
همه ما، حتی همسایگان و هم روستایی ها همه شوکه شده بودند. چون ابراهیم اصلا تو این وادی ها نبود که به گروهک ملحق شود. مادرم الان که هفت سال از کشته شدن برادرم می گذرد همچنان گریه می کند و هنوز امیدوار است که ابراهیم بر می گردد. هر روز که بلند می شود رو به سوی کوهها می کند و ناله سر می دهد و می گوید می دانم یک روزی ابراهیم من از این کوهها پایین می آید. خلاصه هنوز مادرم کشته شدن پسرش را باور ندارد.
.
فکر می کنید گروهک برادر شما را فریب داده است؟
قطعا همینطور است. من خودم بارها از کسانی که موفق به فرار از گروه شدند، پرس و جو کردم. همه آنها با وعده و وعید عوامل گروهک به قندیل کشانده می شوند. اینکه این چه زندگی است و چرا این همه بیگاری می کشید و ما یک زندگی خوب برای شما فراهم می کنیم و شما را به اروپا برای ادامه تحصی می فرستیم و از این جور حرفها.
.
تا حالا کسی از گروهک با شما تماس گرفته است؟
به هیچ عنوان. نه موقعی که در گروهک بود به ما اطلاع دادند و نه وقتی کشته شد. از این همه بی رحمی و زجر روحی خانواده ها تعجب می کنم. کسی اگر یک مرغ هم گم کند چندین روز دنبالش می گردد. چطور ممکن است یک انسان اینگونه قربانی شود، حتی برای همدردی هم با خانواده کشته شده تماس نگیرند. پس کجاست آن حفظ و کرامت شهروندان کُرد. اگر هدفشان گرفتن حقوق کردهاست، پس چرا حتی یکبار هم با ما تماس نگرفتند؟ کردها، بهانه است.
.
موارد مشابهی در روستایتان داشتید که عضو گروهک شوند؟ سرگذشتشان چه شد؟
بله. بوده. خودم چندین مورد سراغ دارم. کسانی که فریب خوردند و یا به زور برده شدند برای همیشه رفتند. همه آنها کشته شدند. چرا که اساسا هیچ بازگشتی از قندیل نیست مگر یک معجزه. باز هم بعد از بازگشت امیدی به زندگی آنها نیست. یک نفر از هم روستایی های ما که توانسته بود برگردد آن را هم خودشان کشتند. سامان دانشور که چندین سال در گروهک بوده از آنها جدا شده و به زندگی عادی خود برگشته بود. سامان همراه پدر در مزرعه کار می کرد. یک روز چند نفر از عناصر مسلح با برنامه قبلی به سراغ سامان آمدند و وی را جلوی چشمان مادر و خواهرش به رگبار بستند. خلاصه مرگ پایان همکاری با پژاک است.