تاکنون گزارش های متعددی از سازمانهای بینالمللی و حقوق بشری در رابطه با نقض گسترده حقوق کودکان و زنان در پ.ک.ک و پژاک منتشر شده است. این گزارش ها نشان می دهد پ.ک.ک و شاخههای آن به زور دختران کم سن و سال را به عضویت در میآورند؛ از این دختران سوء استفاده می کنند و همانطور که بارها اشاره شده است، رسانه های غربی در مورد این مسئله سکوت اختیار کرده اند.
.
بر اساس گزارش های متعددی که از طرف خانواده های آسیب دیده به انجمن کوردپاریز می رسد؛ بسیاری از کودکان و دختران به دلیل آسیب های اجتماعی، فقر و نداری و نیز به دلیل نزدیکی محل سکونتشان به مقرهای گروهک تروریستی پژاک فریب این گروه را می خورند و یا ربوده می شوند.
کوثر محمودی ۱۶ ساله و خواهرش شیلان ۱۲ ساله ۲ خواهری هستند که به دلیل مسائل خانوادگی و باورهای غلط عشیره ای به دام عناصر تروریستی پ.ک.ک افتادند.
کوثر محمودی که پس از سالها توانسته است از چنگ عناصر پژاک فرار کند در گفتگو با انجمن کوردپاریز اینگونه ماجرا را شرح داد؛
زمانی که مشغول به تحصیل بودم با اصرار خانواده ام ازدواج کردم اما متاسفانه به دلیل بروز یک سری مشکلات مجبور بودیم که طلاق بگیریم، بعد از طلاق گرفتن به شدت از طرف خانواده ام تحقیر می شدم و مدام به من سرکوفت می زدند، همزمان با این مشکلات و تالمات روحی، با یک فرد در شبکه های مجازی آشنا شدم که ادعا می کرد در کشور انگلستان زندگی می کنند. بعد از مدتی اظهار داشته اگر من هم عضو پ.ک.ک شوم می توانم در آینده زندگی خوبی داشته باشم احساس می کردم من هم میتوانم به خارج از کشور بروم، به همین خاطر از زمانی که اختلافات با خانواده ام شدت گرفت و همینطور تحت تاثیر صحبتهای آن فرد بودم تصمیم گرفتم که خانه را ترک کنم و عضو گروه شوم. زمانی که تصمیم خودم را عملی کردم و چون نمی خواستم خواهر کوچکم در همان شرایط من زندگی کند او را هم با خودم بردم اما به هیچ عنوان فکر نمی کردم که این تصمیم اشتباه من، به قیمت هدر رفتن چندین سال از جوانی من و از دست رفتن خواهرم تمام خواهد شد.
زمانی که با خواهرم عضو پ.ک.ک شدیم بعد از سه ماه ما را از یکدیگر جدا کردند و اجازه نمی دادند با یکدیگر باشیم.
در آنجا بود که فهمیدم چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده ام، هیچ خبری از زندگی آرام و رویایی که عناصر پژاک برایم ساخته بودند، نبود، گرفتار شدیم، راه فراری هم نمی توانستم پیدا کنم حتی اگر راهی هم بود بدون خواهرم کجا می توانستم بروم! وعده هایی که آن فرد به من داده بود چیزهای دیگری بود نه زندگی کردن در کوهستان و کار کردن از صبح تا شب. با آن تصمیم تمام گذشته و آینده خودم را خراب کردم و با دستان خودم باعث شدم خواهر کوچکم را از دست بدهم.
در گروه دائما تحت کنترل هستی، از آنجا که متوجه شده بودند هر لحظه امکان دارد فرار کنم من را به سوریه فرستادند تا هم از خواهرم دور باشم و هم نتوانم فرار کنم، حتی با اینکه می دانستند از نظر فیزیکی قادر به جنگیدن نیستم اما من را چندین بار به میدان جنگ فرستادند تا در آنجا کشته شوم، البته به خواست خدا زنده ماندم؛ چند سال گذشت، تنفر سراسر وجودم را گرفته بود سعی کردم خواهرم را پیدا کنم تا بتوانیم با یکدیگر فرار کنیم، اما هر چقدر که به دنبالش می گشتم ما را از هم دورتر می کردند.
در نهایت تصمیم گرفتم حداقل خودم را نجات دهم به همین خاطر با یک نفر که راحت تر بودم این مسئله را بیان کردم و تصمیم گرفتیم با یکدیگر از آنجا فرار کنیم. خوشبختانه بعد از آن تصمیم موفق شدم نزد خانواده ام برگردم.
اکنون هم دوباره مشغول به تحصیل هستم اما هیچ وقت آن خاطرات تلخ و هدر دادن زندگی و چندین سال از جوانی ام را نمی توانم فراموش کنم حتی اگر یک روز هم بتوانم تمام این خاطرات را فراموش کنم از دست دادن خواهرم و اینکه زندگی اش را نابود کردم نمی توانم فراموش کنم و هیچوقت خودم را نمی بخشم.
امیدوارم یک روز او هم بتواند راهی پیدا کند و از آنجا فرار کند البته اگر تاکنون کشته نشده باشد!