جمعه, اردیبهشت ۱۹, ۱۴۰۴
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • شهروند خبرنگار
سایت خبری تحلیلی کورد پاریز | KURDPAREZ
  • صفحه اصلی
  • ایران
  • عراق
  • ترکیه
  • سوریه
  • زنان
  • حقوق بشر
  • فرهنگ و هنر
  • یادداشت
  • مصاحبه
  • چندرسانه ای
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
سایت خبری تحلیلی کورد پاریز | KURDPAREZ

ماجرای کولبری که سر از پژاک درآورد!

ماجرای کولبری که سر از پژاک درآورد!
Share on FacebookShare on Twitter

شهریار محمدپور در سال ۱۳۹۷ توسط عناصر تروریست پژاک در حین کولبری در یکی از روستاهای مرزی عراق دستگیر و برای سه ماه در یک غار زندانی شد.

آقای محمدپور در گفتگو با انجمن کوردپاریز ماجرای سردر آرودن خود از پژاک را اینگ.نه شرح داد؛

پست های مرتبط

سیاچمانه؛ نوای زندگی در هورامان

سیاچمانه؛ نوای زندگی در هورامان

۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
مرز؛ ظرفیتی راهبردی و طلایی برای توسعه آذربایجان‌غربی

مرز؛ ظرفیتی راهبردی و طلایی برای توسعه آذربایجان‌غربی

۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

سال ۱۳۹۷ در آستانه ازدواج و به دلیل نیاز مالی برای ازدواج، کولبری می کردم تا بتوانم پول جمع کنم. یکی از روزها که مشغول کولبری بودم در یکی از روستاهای داخل عراق گم شدم. در همان حین افرادی مسلح که مشغول گشت‌زنی بودند من را دستگیر کردند و به یک خانه بردند. چند ساعت گذشت. بعد از آن چند نفر وارد اتاق شدند و چند سوال از من پرسیدند که «اینجا چه کار می‌کنی؟ چرا به اینجا آمدی؟» من هم برایشان توضیح دادم که مشغول کولبری بودم که گم شدم. اما آنها باور نکردند و به گمان جاسوس بودن، یک هفته من را داخل آن خانه حبس کردند، در حالی که فقط گم شده بودم و کولبر ساده‌ای بودم.

بعد از یک هفته باز هم چند نفر دیگر وارد خانه شدند. با آنها هم صحبت کردم و گفتم من فقط می‌خواستم که کار کنم تا بتوانم پولی به دست بیاورم و بتوانم با دختر مورد علاقه ام ازدواج کنم. اما آنها قبول نکردند و به من گفتند آن یک عشق خیال است! ما یک هفته است که به تو آب و غذا می‌دهیم چطور می‌توانی از این جا بروی؟ تو باید عضو ما شوی! یکی از آنها خطاب به من گفت یا کردستان یا مرگ!

من هم ترسیدم و نمی‌دانستم چه کار کنم. از یک طرف برای آینده ام برنامه ریزی کرده بودم، از طرفی فکر کردم که اگر من را به قتل برسانند، نه تنها دیگر آینده ای در کار نخواهد بود بلکه خانواده ام از غصه، دق می کنند.

مجبور شدم یا بهتر است بگویم مجبورم کردند که با آنها همراه شوم. پس از همراهی با آنها من را وارد دوره آموزشی کردند که در آنجا هم با مشکلات مختلفی روبه‌رو شدم. هر لحظه از طرف فرماندهان مقر آموزشی، مورد تمسخر قرار می‌گرفتم و همیشه طوری من را تحقیر می‌کردند که به من بفهمانند من یک فرد احمق هستم. بعد از این آزار و اذیت‌ها یک روز دعوایمان شد و همین مسئله باعث شد که دوباره به من بگویند «جاسوس». و به همین دلیل من را بازداشت کردند و با دست و پای بسته داخل یکی از غارها زندانی کردند.

نزدیک به سه ماه با دست و پای بسته زندانی بودم. بدترین حالتی که در آن جا تجربه کردم تخریب شخصیت من بود. به طوری که هر روز یکی از آنها بر سر من خراب می‌شد و شروع به ناسزا گفتن می‌کرد و در تمام ساعات من را جاسوس خطاب می‌کرد و در میان گفته‌های خود همیشه می‌گفت: «سزای جاسوسان مرگ است».

گاهی هم به جای یک نفر، چند نفر وارد می‌شدند و همیشه یکی دو نفر از آن‌ها تا می‌توانستند من را کتک می‌زدند؛ فقط به این دلیل که بخواهند من به دروغ بگویم که بله! من جاسوس هستم.

در مدت زمانی که زندانی بودم مدام در حال شست‌وشوی مغزی من بودند و واقعاً هم این اتفاق افتاد و باعث شد که من را مطیع خودشان کنند. اما زمانی که من را از زندان آزاد کردند باز هم تمسخرها و آزارهای آنها شروع شده بود.

آزار و اذیت فرماندهان را نمی فهمیدم، من که خودم را به رنگ آنها در آورده بودم، اما بعدها متوجه شدم همه آن اذیت ها به خاطر حسادت بود، چون در آن زمان من فیزیک بدنی نسبتا خوبی و از لحاظ ظاهری تقریباً ظاهر و سیمای خوبی داشتم، همین قضیه باعث شده بود که گاها بعضی از زنان داخل گروه به من علاقه‌ نشان دهند. حتی یکی از فرماندهان زن به نام بریتان به طور علنی به من ابراز علاقه و حتی پیشنهاد کرد که با همدیگر فرار کنیم! اما من ترسیدم. احساس کردم او هم یکی از همان بازجوها بود که سعی می‌کردند یک نکته سیاهی در من پیدا کنند تا دوباره من را زندانی کنند و شکنجه دهند. به دلیل همین ترس سعی می‌کردم سرم به کار خودم باشد.

فرماندهان برای اذیت من گروهی از نوجوان ۱۳ الی ۱۴ ساله شستشوی مغزی شده را برای تحقیر و اذیت کردن به جان من می‌انداختند.

تحمل شرایط دیگر برایم ممکن نبود، هر روز اعتراض می کردم، دیگر از اعتراضات من به تنگ آمده بودند! آنقدر بی‌قراری می‌کردم که خودشان از دست من خسته شده بودند. به نظرم اگر شرایطش مهیا بود قطعاً من را می‌کشتند. اما نمی‌دانم چرا هنوز زنده هستم!

سرانجام یک روز دوباره دست و پای من را بستند و داخل یک ماشین انداختند. زمانی که من را از ماشین با چشمان بسته بیرون انداختند تا به خودم آمدم دیگر آنجا نبودند. من را داخل یکی از روستاها به نام رانیه رها کرده بودند. در آن لحظه فکرم اصلاً کار نمی‌کرد و حتی خودم را به یاد نمی‌آوردم. مدتی گذشت تا حتی اسم برادر و پدرم و اعضای خانواده‌ام را به یاد آوردم. بعد از آن توسط پلیس آن منطقه بازداشت شدم و پس از مدتی من را به ایران تحویل دادند.

از آن زمان هنوز هم خاطرات تلخ آنجا من را آزار می‌دهد. آزار روانی در آنجا واقعا زیاد بود. این آزار روانی در خانه و محل زندگی نیز وجود دارد. مدتی گذشته بود که به خانه‌ برگشته بودم. یکی از روزها که در خیابان در حال قدم زدن بودم، یک ماشین سمند یکباره جلوی من ترمز کرد و یک نفر پیاده شد و خیلی سریع کنار گوش من یک جمله گفت و سریع سوار ماشین شد و رفت. جمله‌اش این بود: «تا ابد باید بترسی. حواست باشد چه چیزی را به چه کسانی می‌گویی». از آن روز به بعد هنوز هم با ترس از خانه خارج می‌شوم. پژاک، هنوز هم مرا آزار می‌دهد.

برچسب ها: پ.ک.کپژاکشهریار محمدپورکولبر

اخبار پرطرفدار

  • گلستان پرور: پ ک ک چیزی جز دروغ نیست

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • پ.ک.ک و پژاک چگونه زنان و دختران را برای مبارزه مسلحانه فریب می‌دهند؟

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • پ ک ک (حزب کارگران کردستان) چیست

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • تیرباران یک دختر گریلا از سوی پ.ک.ک

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • مردی که می‌گفت «هرجا یک کُرد هست، آنجا ایران است»

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
فیسبوک توییتر یوتیوب خبر خوان RSS

سایت خبری و تحلیلی کوردپاریز

سایت خبری تحلیلی کورد پاریز | KURDPAREZ

کوردپاریز، هیچ تعلق خاطری به گروه، حزب و یا جریان سیاسی، در میان انبوه سیاست ورزی های رایج احساس نمی کند و تلاش دارد تا رویکردی مستقل، نقادانه، تحلیلی و خردمندانه به وقایع و رخدادهای منطقه و جهان داشته باشد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

اخبار اخیر

  • سیاچمانه؛ نوای زندگی در هورامان
  • مرز؛ ظرفیتی راهبردی و طلایی برای توسعه آذربایجان‌غربی
  • سفر نخست وزیر عراق به ترکیه؛ پ.ک.ک محور اصلی گفتگوهای بغداد – آنکارا
  • گلستان پرور: پ ک ک چیزی جز دروغ نیست

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • پ.ک.ک و پژاک چگونه زنان و دختران را برای مبارزه مسلحانه فریب می‌دهند؟

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • پ ک ک (حزب کارگران کردستان) چیست

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • تیرباران یک دختر گریلا از سوی پ.ک.ک

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0
  • مردی که می‌گفت «هرجا یک کُرد هست، آنجا ایران است»

    0 اشتراک ها
    اشتراک گذاری 0 توئیت 0

دسته بندی

© 2024 - تمامی حقوق برای سایت کوردپاریز محفوظ می باشد.

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • ایران
  • عراق
  • ترکیه
  • سوریه
  • زنان
  • حقوق بشر
  • فرهنگ و هنر
  • یادداشت
  • مصاحبه
  • چندرسانه ای

© 2024 - تمامی حقوق برای سایت کوردپاریز محفوظ می باشد.

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟