بسیاری از مردم به این نظر رسیده اند که افراد جدا شده از گروه پ کک و پژاک خیلی تغییر پیدا کرده اند و مانند دیگر عضوهای جامعه طبیعی نیستند و بیشتر افراد با غرور و شخصیتی بسته و منزوی تاحدودی با معیارهای دگماتیک و تعارفی رسمی دارند و و کمتر در جمع حاضر می شوند و معمولا کم حرف هستند و نسبت به خود حساسترند.بله افراد جدا شده از پ ک ک و پژاک افراد عادی و طبیعی نیستند زیرا انها بدو ورود به گروهک در روند های مغزشویی و تحمیل روانی و بازسازی فکری قرار گرفته اند.کلید موفقیت بازسازی فکری در نااگاه نگهداشتن فرد است تا اینکه بتوانند وی را مورد سو استفاده و تحت کنترل قرار دهند و وی همیشه نسبت به سیر تغییرات که در خدمت منافع فرقه و به ضرر اوست غافل نگه داشته میشود و تماما محدود می شود و به همین علت حق ملاقات در دوره های اموزشی پ ک ک و پژاک برای همه کس اکیدا ممنوع است و هیچ اجازه یی و یا ملاقاتی در کار نیست تا این دوره اموزشی شش ماهه تمام شود. برنامه ریزی اموزشی بطوری طراحی شده که از صبح زود تا ساعت ده شب پر است و فرد از خستگی فرصت فکر کردن بغیر از فرقه را ندارد. روند های مغز شویی و بازسازی فکری در فرقه در شدید ترین حالت خود ادامه می یابد و هدف گروه این است که شخصیت فرد را نسبت به گذشته کلا نابود کند و ابتدا فرقه با محکوم کردن خانواده شروع می شود زیرا فرقه ها در یافته اند که برای تغییر ابتدا با ید وابستگی های مادی و معنوی فرد را سرکوب کنند و به همین سبب ابتدا خانواده و بخصوص والدین مورد هدف قرار می گیرند زیرا به انها گفته می شود که والدین نماینده سیستم دولت است بلکه انها شما را به طرف دولت هدایت می کنند و و مانع ازادی شما هستند و در مرحله دوم دین و اعتقادات مورد حمله و سرکوب قرار می گیرد طبق گفته “عبدالاه اوجالان “من با مارکسس اشنا شدم “حضرت محمد (ص)باخت” که این جمله خود نماینگر همه چیز است بلکه در این روند انتقادات دینی محکوم می شوند و فلسفه اپویی(پوچگرایی) جایگزین ان می شود. فرقه در مرور زمان با اینکه رفتارها و نگرش ها و عادات ها ی فرد را محکوم می کند بلکه بجای ان معیارها و رفتار های و نگر ش های فرقه یی بر او دیکته می شود اگر دقت کنید اکثریت کادرهای فرقه پ ک ک و پژاک چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ رفتاری شبیه هم هستند و حتی برای مردم عادی خیلی سخت است که انها را از هم تشخیص بدهد زیرا از لحاظ ظاهری و رفتاری برخوردها وسلیقه ها همگی شبیه هم هستند در هر موضوع ابتدا با گفتار اوجالان شروع می کنند وموضوع را با گفتار اوجالان به پایانش می برند در واقع عضوها از خود چیزی ندارند بلکه تنها با منتقل شدن گفتمان فرقه نیرو می گیرند و مانند یک سخنگوعمل می کنند و زمانی که فردی از فرقه جدا شود همه چیز خود را از دست می دهد و بخصوص قدرت تصمیم گیری اش را و در کوچکترین مسئله نمی تواند تصمیم بگیرد و همیشه در هراس است مبادا اینکه اشتباه کند. فرد در گروهک مجبور است که گذشته خود را با تمام جزئیات بیان کند و چیزی را در درون خود نگه ندارد و افراد همه چیز خود را بازگو می کنند و فردی که زندگی گذشته خود رابا تمام جزئیات خوشایند و غیر خوشایند بازگو کنند نزد فرقه محبوبتر شناخته می شود و با گفتمان فرقه یی “او با صداقت است “گفته می شود و ذاتا افرادی که از لحاظ روانشناسی همه گذشته خود را بازگو کند و انرا محکوم کند دیگر وابستگی انرا از دست می دهد و بدنبال گرایشهای جدید می گردد و به همین علت اکثر عضوها مجبور هستند در گروه بمانند.