یکی از ابزارهای گروهک تروریستی پژاک و پ.ک.ک برای پیشبرد اهداف تروریستی، سوءاستفاده از محیط زندان و بهرهبرداری تبلیغاتی از اعضای خود بوده است. این گروهها از آغاز فعالیت خود، تلاش کردهاند تا دستگیری و زندانی شدن اعضایشان را به ابزاری برای جلب توجه افکار عمومی و محافل حقوق بشری تبدیل کنند.
پ.ک.ک از ابتدا، این استراتژی را بهعنوان یکی از اهداف اصلی خود تعیین کرد و همواره بر نقش تبلیغاتی آن تأکید داشت. در مقابل، پژاک به دلیل ناکامی در پیشبرد این سیاست، مورد انتقاد پ.ک.ک قرار گرفت. سرکردگان پ.ک.ک پژاک را به بیتوجهی به این روش متهم کردند و از آن خواستند که با ایجاد فرصتهای مشابه، جایگاه رسانهای خود را تقویت کند.
پرونده زینب جلالیان
در همین راستا، پژاک سالها پیش از فردی به نام زینب جلالیان استفاده کرد. با آگاهی از اینکه احتمال دستگیری یا حتی کشته شدن جلالیان توسط نیروهای امنیتی ایران وجود دارد، او را به انجام مأموریتهای تروریستی در ایران فرستاد. پس از دستگیری جلالیان، این گروه توانست از پرونده او در تبلیغات رسانهای خود بهرهبرداری کرده و در محافل حقوق بشری غربی جلب توجه کند.
اما با گذشت زمان و کاهش اثرگذاری این پرونده، پژاک به دستور پ.ک.ک تلاش کرد تا فرد دیگری را بهعنوان قربانی جدید معرفی کند. این بار، وریشه مرادی با نام سازمانی “جوانا سنه”، انتخاب شد. مرادی، که بهدلیل عملکرد ضعیف و احتمال جدایی از گروه مورد بیاعتمادی سرکردگان پژاک قرار داشت، به گزینهای مناسب برای این پروژه تبدیل شد.
پرونده وریشه مرادی
سرکردگان پژاک، در سال ۱۴۰۱ و همزمان با اغتشاشات داخلی ایران، وریشه مرادی را به بهانه سازماندهی فعالیتهای تروریستی و حمل سلاح به داخل ایران فرستادند. با دستگیری او، پژاک توانست بار دیگر خوراک رسانهای لازم را تأمین کند. حکم اعدام مرادی نیز به ابزاری برای تشدید تبلیغات این گروه تبدیل شد و موجی از پوشش خبری را برای سرکردگان پژاک به همراه آورد.
نتیجهگیری
استراتژی سوءاستفاده از اعضای فریبخورده برای تأمین منافع تبلیغاتی، یکی از ابزارهای اصلی پژاک و پ.ک.ک بوده و این گروهها برای جلب توجه افکار عمومی و تقویت جایگاه خود در محافل حقوق بشری از هیچ اقدامی دریغ نمیکنند. پروندههای زینب جلالیان و وریشه مرادی نمونههای بارز این سیاست غیراخلاقی و ضدانسانی هستند.