در این چارچوب، گروههایی نظیر پژاک، نقش پیادهنظام پروژههای استعماری و ژئوپلیتیکی را ایفا میکنند. اعضای عادی و کادرهای میانی این گروهها، اغلب آگاهی دقیقی از ابعاد و اهداف کلان جنگی که در آن گرفتار شدهاند، ندارند. حتی اگر رهبران گروهها به دلیل ارتباط مستقیم با کارگزاران نظام سلطه از برخی راهبردها و سیاستها مطلع باشند، این اطلاعات به بدنه اصلی سازمان منتقل نمیشود. به همین دلیل، میتوان گفت اولین قربانیان این پروژه، همان اعضای سادهدل و فریبخورده این گروهها هستند که بدون درک واقعی از جایگاه و نقش خود، به میدان جنگ فرستاده میشوند. این افراد بهعنوان بخشی از ساختار تروریسم مدرن قرن بیستویکم، در خدمت اهداف قدرتهای خارجی قرار میگیرند.
با بررسی روند پیدایش و عملکرد گروههای شبهنظامی قومی و مذهبی، مشخص میشود که این گروهها پس از مدتی خاصیت و کاربرد اولیه خود را برای حامیان خارجیشان از دست داده و از دایره توجه آنها خارج میشوند. در نتیجه، این گروهها به مزدوری برای بازیگران منطقهای نظیر رژیمهای ارتجاعی روی میآورند تا بتوانند منابع و امکانات خود را حفظ کنند. این تغییر نقش و وابستگی، نهتنها موجب تضعیف بیشتر این گروهها میشود، بلکه سرنوشت تراژیک سربازان فریبخوردهای را که روزی ابزار دست قدرتهای بزرگ بودند، بهطور قطعی رقم میزند.
در این میان، برای خنثیسازی این پروژهها، ضروری است که علاوه بر تقویت انسجام ملی و هویت مشترک در میان اقوام مختلف، آگاهیبخشی در خصوص ابزار شدن گروههای مسلح توسط قدرتهای سلطهگر افزایش یابد. بهرهگیری از ظرفیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در سطح ملی و منطقهای میتواند بهعنوان یکی از مؤثرترین ابزارها در مقابله با طرحهای تجزیهطلبانه مورد استفاده قرار گیرد.