سمیرا رستمی
با خواندن کتابها و اعلامیههای پ.ک.ک، با مجموعهای از کلمات مانند آزادی، زن، تمدن دمکراتیک، همزیستی خلقها و… مواجه میشویم. برای همین تصوری مترقی از این گروه در ذهن ایجاد میشود. اما نگاهی به تاریخ ۴۷ سالهی آن گواه بر امر دیگری است.
مشت آهنین در داخل حزب
از سال ۱۹۷۸ که این گروه شروع به فعالیت کرده تا به امروز، شاهد یک دیدگاه و فلسفهی مشخصی در مواجهه با مخالفان چه داخلی و چه خارجی هستیم و آن هم عدم پذیرش هرگونه دگراندیشی و نپذیرفتن هرگونه تعامل با دیگر نیروهای موجود در کردستان است.
این گروه در درون خود، هر کسی که فکر و اندیشه متفاوتی با خط تعیین شده داشته باشد، فورا با برچسب “تصفیهچی” محکوم و اعدام میکند. اولین قربانیهای این رویکرد به بعد از کنگرهی دوم بازمیگردد، یعنی زمانی که رهبر گروه، عبدالله اوجلان، میخواست قدرت کامل را در اختیار بگیرد و تبدیل به “شاه عریان” شود. در این زمان، مخالفتهایی از سوی دیگر اعضا شکل گرفت که بارزترین آنها فردی به نام چتین گونگور (با نام سازمانی سمیر) بود که مخالف تمرکز قدرت در دستان اوجلان بود و خواهان اصلاحات در حزب شد. اما این مخالفتها با سرکوب و تهدید مواجه شد و در سال ۱۹۸۵ در اروپا توسط پ.ک.ک ترور شد. او تنها قربانی ترورهای داخلی نبود و ۱۱ مورد دیگر از ترورها و حذف داخلی به دستور اوجلان صورت گرفت.
در این فرایند سرکوب نظرات و صداهای متنوع حتی همسر و برادر کوچکتر اوجلان هم مصون نماندند. کثیره یلدرم و عثمان اوجلان هرکدام به بهانههایی هدف ترور شخصیتی قرار گرفتند. به گونهای که کثیره مورد تهدید جانی از طرف جمیل بایک و کمال پیر قرار گرفت و تصمیم به جدایی از گروه گرفت. عثمان هم در سال ۱۹۹۲ در کوهستان زندانی شد و پس از دادگاهی شدن، او را تهدید به اعدام در صورت پافشاری بر عقایدش کردند.
پس از دستگیری اوجلان، عثمان اوجلان تبدیل به فرد شماره یک این حزب شد. اما به دلیل علاقهاش به تبدیل مسئله پ.ک.ک از یک مسئله نظامی به سیاسی و ایجاد اصلاحات در گروه، از جانب سایر کادرهای رده بالای گروهک مانند جمیل بایک و دوران کالکان، حکم ارتدادش صادر شد و او را تکفیر کردند. این بار او را اخراج کردند زیرا به دلیل اینکه برادر اوجلان بود و شخصیت شناخته شدهای در میان احزاب اقلیم کردستان داشت، نمیتوانستند او را اعدام کنند.
این برخورد شدید با عثمان، آن هم در حالی که او همان چیزی را میگفت که عبدالله اوجلان بیست و پنج سال بعد به آن رسید، یعنی کنار گذاشتن اسلحه و ورود به فضای سیاسی، نشان از ساختار مریض و شخصپرست این گروهک است. زیرا از عبدالله اوجلان یک بت ساختهاند و بیش از اندازه تقدیسش کردهاند. نمیتوانند نظراتش را نقد کنند یا اصلاً به آن فکر کنند. آن را فقط باید مانند وحی پذیرفت و اگر ایرادی هم داشت، به توجیه آن پرداخته میشود و نه تصحیح. اگر فرد دیگری همین صحبتهای اوجلان را قبلاً میزد، حکمش تحقیر، مرگ یا در بهترین حالت اخراج بود.
به طور خلاصه، ملاک حق و باطل بودن یک سخن، گویندهی آن است نه خود سخن. حزبی که همچین جایگاه خداگونه و غیرقابل پرسشی برای رهبر خود قائل است، مطمئناً ساختاری دیکتاتوری و ظالمانهای خواهد داشت.
تقابل با احزاب دیگر کردستان
در سال ۱۹۸۵، گروهک تحت فرماندهی کالکان مشهور به عباس، با حزب کمونیست عراق درگیر شد که به کشتار و خونریزی منجر شد. این درگیریها فقط به حزب کمونیست ختم نشد و در دههی ۹۰ میلادی، درگیریهای زیادی با دو حزب دیگر کردستان عراق یعنی حزب دموکرات کردستان عراق و حزب اتحادیه میهنی شکل گرفت که در این درگیریها تعداد زیادی از طرفین تنها به دلیل تفاوتهای ایدئولوژی و خطمشی سیاسی کشته شدند، با وجود اینکه هر دو طرف کرد بودند و همزبان.
به قول عثمان اوجلان: “پ.ک.ک یک گروه ضد میراث کرد، سیاست کرد و فرهنگ کرد است. برای همین میگوید در کردستان فقط من حقدار هستم و حق فعالیت دارم و هیچ جریان دیگری را در کنار خود تحمل نمیکند و به آن اجازهی وجود نمیدهد.”
در سال ۱۹۹۲ هم عثمان به دلیل امضای توافق آتشبس با احزاب اقلیم کردستان، مورد خشم گروهک قرار گرفت زیرا سازش و تعامل در مرام این گروه نیست و همهی مسائل را نه با دیپلماسی و گفتگو، بلکه با اسلحه و شدت باید حل کرد.
این گروه با چنین ساختار صلب و رادیکالی که هیچ فکر و ایدئولوژی دیگری را غیر از خود حق نمیداند، چگونه میتواند از دمکراسی دم بزند؟ چگونه وقتی حتی نمیتواند با همزبانهای خود سازش و همزیستی کند، ادعای کنفدرالیسم خلقها در ایران و خاورمیانه و تعامل با همهی اتنیسیتهها و اقوام و ملل در ساختار و سیستمهای نامفهوم و مندرآوردی خود (یعنی کودار و ک.ج.ک) دارد؟
رفتار و عملکرد گروهک با مردم
مردم کرد هم همانند کادرهای داخل گروه و احزاب خارج از پ.ک.ک از گزند خودکامگی و دیکتاتوری آن مصون نماندهاند. در همان ابتدا، قربانی خشونتهای آن شدهاند. اولین گلولههای این گروه سربازان ترک را هدف نگرفت بلکه مردم و عشیرههای کردستان ترکیه قربانی اولین فعالیتهای نظامی گروهک شدند. کار به اینجا هم ختم نشد و بعد از کنگرهی سوم پ.ک.ک که در آن تصمیم گرفته شد جوانان کرد را به اجبار همانند سربازی اجباری به عضویت گریلا درآورند، شدت بیشتری گرفت. آنها به میان مردم میرفتند و جوانان کرد را به زور، به بهانه سربازی اجباری برای انقلاب به عضویت خود درمیآوردند. اما برخلاف سربازی دولتی که فقط برای افراد بالغ و مردان است، آنها به سراغ دختران نیز میرفتند. زیرا با سوءاستفاده از سنتی بودن جامعه آن زمان کردستان ترکیه، اقدام به جذب دختران کرد میکردند. چرا که دخترانی که به عضویت گریلا درمیآمدند، دیگر راه برگشتی نداشتند زیرا خانواده آنها به دلیل مسائل ناموسی، آنها را طرد میکردند و هیچ راهی جز ماندن تا ابد در پ.ک.ک برایشان باقی نمیماند.
گرفتن پول و مالیات به زور از اقشار کمدرآمد به بهانهی فعالیتهای انقلابی و مجازاتهای شدید در صورت امتناع از مردم، هم بخشی کوچک دیگر از جنایتهای این گروه است.
حال همین گروهک با وقاحت تمام دم از دمکراسی، تمدن دمکراتیک، آزادی زنان و حقوق فردی میزند. گروهی که نه درون خود و نه با دیگر گروههای کردی و نه با مردم رفتاری جز دیکتاتوری و ظلم نداشته است، چگونه ادعای آن را دارد که در صورت در دست گرفتن امور جامعه، سیستمی دمکراتیک ایجاد میکند؟
گروهی که با تقدیس و خدا ساختن از رهبرش، اجازه هیچگونه فکر و سخن دیگری به جز سخن و کتب اوجلان نمیدهد، چگونه دم از پیشرو و مترقی بودن میزند؟
هیچکدام از افرادی که زمانی در گروه بودند و حالا جدا شدهاند، به هیچ وجه حاضر نیستند در جایی زندگی کنند که پ.ک.ک حکومت میکند. زیرا واقعیت پ.ک.ک را آنها به خوبی و به طور عملی دیدهاند.