یادداشت دیاکو مرادی با عنوان «توهم رهایی از راه جنگ و واقعگرایی رهاییبخش» نهتنها گویای بحران فکری و ایدئولوژیک در جبهه ضدانقلاب کُردی است، بلکه رسماً آغاز نوعی تسویهحساب سیاسی و تبلیغاتی میان گروههای متخاصم اپوزیسیون کردی، بهویژه میان پژاک و احزاب کلاسیک کرد را نشان میدهد.
مرادی در این یادداشت، احزابی مانند حزب دموکرات کردستان ایران، کومله و سایر گروههای ضدانقلاب را به “توهم جنگ”، “وابستگی به اسرائیل” و “فرار از مسئولیت اجتماعی” متهم میکند و می گوید که تنها پژاک است که از تحلیل واقعگرایانه برخوردار بوده و مسیر «آگاهی اجتماعی» را انتخاب کرده است.
این در حالی است که فکتهای ارائهشده در همین یادداشت، آشکارا بیانگر تشتت و ناکارآمدی همه گروههای ضدانقلاب کردی، از جمله خود پژاک است. برای نمونه، مرادی از شکاف تحلیلی عمیق میان جریانهای اپوزیسیون پس از اعلام آتشبس میان ایران و اسرائیل سخن میگوید. او مینویسد:
«تمام آن امیدها فرو ریخت… تنها پژاک بود که نه به اسرائیل و نه به رژیم توهم نداشت…»
این اعتراف، بیش از آنکه دفاعی از مواضع پژاک باشد، تأکیدیست بر بیبرنامگی راهبردی و گسست ایدئولوژیک در صفوف اپوزیسیون کرد؛ جریانی که در نبود پایگاه مردمی و مشروعیت، به امید مداخله نظامی خارجی و حمایت قدرتهای غربی، مسیر سیاسی خود را ترسیم کرده است.
نویسنده یادداشت با استناد به نظریههای روانشناسی سیاسی، احزاب کلاسیک را به «فرار از مسئولیت اجتماعی» و «وابستگی ذهنی به اقتدارگرایی خارجی» متهم میکند. اما همزمان، ناخواسته پرده از ساختار بسته و فرقهای خود پژاک نیز برمیدارد، آنجا که مدعی میشود «تغییر واقعی نه از راه جنگ، بلکه از دل جامعه ممکن است». سؤالی که پیش میآید این است: چگونه گروهی مانند پژاک که سابقهاش در ربایش کودکان، ترور نیروهای محلی، و همکاری با پ.ک.ک در قاچاق انسان و مواد مخدر در نوار مرزی ثبت شده، ناگهان مدعی دموکراسی و جامعهمحوری میشود؟
در واقع، آنچه در این یادداشت دیده میشود، استفاده ابزاری از واژههای جذابی چون دموکراسی، خودمدیریتی و تمرکززدایی برای بازسازی چهرهای مشروع از یک گروه تروریستی منزویست. پژاک در عمل، هیچ جایگاهی در جامعه کرد ایران ندارد و ساختار بسته، غیردموکراتیک و خشن آن، همواره مورد انتقاد جداشدگان و فعالان حقوق بشر بوده است.
از سوی دیگر، مرادی با استناد به نظرات هانا آرنت، فوکو و باومن، تلاش میکند گروه خود را برتر از سایرین معرفی کند، اما نتیجه این مقایسه، افشای چندپارگی و جنگ داخلی در صفوف ضدانقلاب کردی است. هر گروه، دیگری را متهم به وابستگی، خیانت و سادهانگاری میکند، و همه در نهایت به دنبال سهمخواهی از قدرتی موهوم در آیندهای نامعلوم هستند.
این یادداشت در حقیقت بیانیهای درونگروهی برای تحقیر رقبا و تثبیت پژاک به عنوان جریان برتر در میان احزاب کرد خارجنشین است، آنهم در شرایطی که پژاک نه در صحنه میدانی حضوری دارد، نه پایگاهی در میان مردم کرد و نه حتی در سطح اپوزیسیون جایگاه روشنی.
جمهوری اسلامی ایران امروز با اقتدار و ثبات مرزهای غربی را مدیریت میکند، و آنسوی مرزها، تنها چیزی که از گروههای ضدانقلاب کرد باقی مانده، مجموعهای از دعواهای ایدئولوژیک، رقابتهای شخصی و رویاروییهای رسانهایست که روزبهروز آنها را بیشتر منزوی میکند.