در ماههای اخیر، موضوع انتخابات بار دیگر نشان داد که بحران سوریه نهتنها فروکش نکرده، بلکه وارد مرحله تازهای از منازعات شده است. ابلاغ قانون انتخابات از سوی دمشق ـ که مشارکت را صرفاً در مناطقی که کاملاً تحت کنترل دولت هستند ممکن میسازد ـ عملاً به معنای کنار گذاشتن بخش مهمی از جامعه سوریه است.
مسئله کُردها و بازیگری پکک
اقلیتها، بهویژه کُردها، نخستین گروهی هستند که احساس میکنند بار دیگر از حق تعیین سرنوشت و حضور واقعی در ساختار سیاسی محروم شدهاند. کُردهای سوریه تجربهای تلخ از دههها حاشیهنشینی، تبعیض و انکار هویت داشتهاند. طی سالهای جنگ داخلی نیز کوشیدهاند نوعی مدیریت محلی و خودگردانی ناپایدار در شمال و شمالشرق ایجاد کنند؛ اما این ساختار بیش از آنکه بازتابدهنده مطالبات واقعی کُردها باشد، بر نگاه تجزیهطلبانه شاخه سوری پکک (PYD) استوار است.
PYD در عمل شاخه سوری پکک محسوب میشود و یگانهای YPG/YPJ بهعنوان شاخه نظامی آن فعالیت میکنند. با فشار و تشویق ایالات متحده، این جریان با تغییر نام به «قسد» (SDF) تلاش کرده چهرهای مستقل از پکک به نمایش بگذارد، اما همچنان رابطه سازمانی عمیقی میان آنها برقرار است. این همان نقطهای است که نشان میدهد آمریکا با وجود نامیدن پکک بهعنوان گروه تروریستی، در عمل از شاخههای آن بهعنوان نیروی نیابتی بهره میبرد.
پیوند پکک و رژیم صهیونیستی
تعمیق روابط پکک و شاخههایش با رژیم صهیونیستی، بهویژه از طریق حمایتهای غیرمستقیم و تخریب توان تسلیحاتی سوریه، نشاندهنده جایگرفتن آگاهانه این گروه در بازی بزرگتر اسرائیل است؛ بازیای که هدف آن تضعیف و تجزیه سوریه و دیگر کشورهای منطقه است.
سابقه این همکاری به دهه ۱۹۶۰ بازمیگردد. امروز نیز حمایت پنهان اسرائیل از جریانهای مسلح کُردی در سوریه در راستای سیاست دیرینه تلآویو برای دامنزدن به هرجومرج و شکافهای قومی است.
اسرائیل؛ صحنهگردان اصلی بحران سوریه
واقعیت صحنه سوریه نشان میدهد که بازیگران منطقهای و فرامنطقهای هرکدام اهداف خاص خود را پی میگیرند. اگرچه برخی تحلیلها تلاش میکنند نقش ترکیه را پررنگتر نشان دهند، اما صحنهگردان اصلی تحولات سوریه رژیم صهیونیستی است.
از آغاز بحران تاکنون، سیاست تلآویو بر تضعیف و تجزیه سوریه متمرکز بوده است. حملات مکرر هوایی به خاک این کشور، هدف قرار دادن مواضع ارتش و متحدان دمشق و در عین حال حمایت پنهان از گروههای غیردولتی در مناطق مرزی، بخشی از این رویکرد است. پس از سقوط اسد در دسامبر ۲۰۲۴، اسرائیل بیش از ۳۰۰ حمله هوایی به سوریه انجام داده است؛ حملاتی که هدف اصلی آن جلوگیری از بازسازی و یکپارچهسازی سوریه بوده است.
تلآویو خواهان سوریهای ضعیف، چندپاره و گرفتار بحرانهای داخلی است؛ کشوری که بهجای بازسازی و بازیابی قدرت، درگیر شکافهای قومی و فرقهای بماند. این سیاست با راهبرد کلی اسرائیل در منطقه برای تقسیم کشورهای بزرگ و جلوگیری از شکلگیری قدرتهای یکپارچه همسو است.
ترکیه؛ بازیگری در حاشیه
ترکیه نیز کوشیده است با حضور نظامی در شمال سوریه، ایجاد مناطق حائل و حمایت از برخی گروههای مخالف، جایگاهی تعیینکننده به دست آورد. با این حال، ناکامیهای آنکارا ناشی از تضاد منافع با اسرائیل است؛ چرا که تلآویو اساساً نمیخواهد هیچ قدرت منطقهای بر صحنه سوریه مسلط شود و تنها از هرجومرج و تقسیم قدرت سود میبرد.
راه برونرفت؛ توافق ملی
امروز بحران سوریه بیش از آنکه صحنه تقابل دمشق و مخالفان داخلی باشد، به میدان رقابت بازیگران خارجی بدل شده است. برای اقلیتها، بهویژه کُردها، حضور در انتخابات بیشتر به پذیرش یک بازی از پیشباخته شباهت دارد؛ اما عدم مشارکت نیز خطرات جدی بههمراه دارد.
برونرفت از این بُنبست تنها در سایه گفتوگوی ملی و طراحی ساختاری نو امکانپذیر است؛ ساختاری که بر سه اصل استوار باشد:
۱. توزیع قدرت میان مرکز و پیرامون،
۲. تضمین حقوق اقلیتها در چارچوب قانون اساسی جدید،
۳. پذیرش نقش همه گروهها در بازسازی کشور.
مانع اصلی در برابر ثبات سوریه نه صرفاً لجاجت دولت مرکزی یا اختلافات داخلی، بلکه مداخلات خارجی است که در رأس آنها رژیم صهیونیستی قرار دارد. تلآویو با سوءاستفاده از شکافها و بحرانها، مانع شکلگیری سوریهای یکپارچه و قدرتمند میشود.
آینده سوریه بسته به آن است که آیا این کشور میتواند بر ارادههای تحمیلی خارجی غلبه کرده و سرنوشت خود را با توافقی ملی و جامع رقم بزند یا همچنان صحنه اجرای سناریوهای از پیشطراحیشده دیگران باقی خواهد ماند.