پیش درآمد :
مفهوم فرقه علیرغم اینکه در ادبیات این سالها بیشتر به آن پرداخته شده ولی قدمت دیرینه دارد . فرقه ها از یک ساختار تقریبا همنوا بهره برده و این قدمت طولانی به جهت سوء استفاده فرقه ها از جهل انسانها و قرار دادن آنها در جهل مرکب برای بهره کشی از آنها است .
جهل مرکب، مقابل جهل بسیط بوده و به این معنا است که انسان چیزی را نداند و به نادانی خویش نیز توجه نداشته باشد، بلکه اعتقاد داشته باشد از کسانی است که به آن امر آگاهی دارد، مانند کسانی که اعتقادات فاسد دارند و خیال می کنند به حقایق آگاه اند، در حالی که در واقع ناداناند.
با گسترش علم و ترویج دانایی مدخل اصلی فرقه ها با چالشی بزرگ روبرو شد . چرا که هر قدر دانایی در جامعه افزایش یابد به جهالت کشاندن انسانها با مانعی بزرگ مواجه میشود و از این رو فرقه ها باید راهبردی برای این مسئله پیدا میکردند . در عصر جدید که عصر ارتباطات است یکی از راه هایی که فرقه ها توانسته اند از طریق آن به گسترش و جذب انسانها در مسیر افکار انحرافی خود بپردازند استفاده از شیوه ها و تکنیک های کنترل ذهن و روانشناختی است . فرقه ها با ایجاد ساز و کار کنترلی در میان اعضاء خود اجازه نمی دهند آنها خارج از چهارچوب خود ساخته آنها فکر کنند . فرقه ها با این روش کنترل، افکار – رفتار – احساسات و اطلاعات پیرامون اعضاء خود را بدست گرفته و شرایطی برای آنها بوجود می آورند که خارج از آن قدرت تفکر و تدبر و هر گونه حرکتی را نداشته باشند .
البته به جهت کم شدن فاصله به دلیل گسترش ابزار های ارتباطی این فرقه ها مجبورند برای رسیدن به این اهداف پلید و غیر انسانی خود اعضاء را از میان انسانها و جوامع دور کرده و به اشکال نظیر انسانهای بدوی آنها را نگه دارند .
کتاب فرقه ها در میان ما ، اثر مارگارت تالر سینگر ، به زیبایی این ساختار را واکاوی کرده و مدلی را پیش روی محققان و اندیشمندان قرار داده تا با این مدل که مبین ساختار یکسان و همنوا در فرقه ها است بتوانند فرقه های پیرامون خود را بیشتر بشناسند و بشناسانند .
در ادامه خلاصه ای گویا از این کتاب را به محضر خوانندگان ارائه می نماییم .
بسیاری گروه های فرقه ای بطور فعال اقدام به عضو گیری، گسترش، و کسب پول و قدرت در سراسر جهان مینمایند. این گروه ها اعضا یا هواداران خود را توسط کارهای برنامه ریزی شده ذهنی، یا روند بازسازی فکری، استثمار کرده و تحت نفوذ و کنترل کامل در می آورند. سوء استفاده ذهنی میتواند به طرق یا روشهای متعددی انجام شود.
نه هر کسی که مورد مراجعه یک عضو فرقه قرار میگیرد به گروه مربوطه جذب میشود، و نه هر کسی که جذب میشود برای همیشه میماند. ولی به اندازه کافی جذب میشوند و به مدت کافی میمانند تا فرقه ها را به مشکل اجتماعی مخربی که شایسته بررسی جدی است تبدیل نمایند ….
مسئله فرقه ها مشکلی نیست که بتوان به آن طی یک مباحثه فلسفی یا یک برنامه گفتگوی داغ افشاگرانه تلویزیونی پرداخت. تهدیدی که از جانب فرقه ها متوجه جامعه است خیلی عمیق تر از این حرفهاست. صحبت
از تهدیدات بسیار واقعی نسبت به سلامت جامعه، بهداشت روانی، قدرت سیاسی، و آزادی های دموکراتیک است. همچنین بحث نگرانی های فزاینده در خصوص تباه شدن زندگی هاست. موضوع این است که سوءاستفادهها و برنامه های اغلب غیر اخلاقی فرقه ها نه تنها در حواشی بلکه در بخش های اصلی و در متن ارگان های حیاتی جامعه ما ظاهر میگردند.
فرقه ها دیگر صرفا موضوع نگرانی والدینی که ناظر بر عضو گیری فرزندان ایدآلیست، و در برخی موارد سرخورده، و جوان خود می باشند، نیستند. فرقه ها افرادی در هر سن و سال و در هر محدوده درآمدی را گمراه کرده اند. در گذشته، فرقه ها با جذب افراد به اصطلاح حاشیه ای اجتماع، یعنی افراد بدون وابستگی، افراد سرخورده، و افراد ناراضی از هر نسل، جای پای خود را محکم میکردند. ولی گروه های فرقه ای امروز آنچنان نحوه برخورد و روش های مجاب سازی افراد را حرفه ای کرده اند که فراتر از چهارچوب معمولی و در متن جریان اصلی جامعه حرکت میکنند.
۱٫۱ . تعاریف و خصوصیات فرقه ها
در لغت، “فرقه” بیانگر یک گروه یا سازمان است که اعضای آن، مانند افراد هر انجمن و حزبی، هدف بخصوصی را دنبال میکنند، و این اهداف البته ممکن است در طول زمان تغییر یابند. اما فرقه ها به علت عملکردهای خاص درونی و روابط و مناسبات ویژه ای که برقرار مینمایند از سایر گروه ها و سازمان ها متمایز میگردند. تشخیص تفاوت های میان یک سازمان یا حزب معمولی با یک “فرقه” همیشه کار ساده ای نیست. بعضی اوقات افراد به عملکرد فرقه ها و نوع مناسباتی که برقرار میکنند توجه نداشته و به اشتباه، یا فرقه ها را ارگان هایی مملو از مشتی دیوانه می انگارند و یا اساسا تفاوتی بین فرقه با هر گروه دیگری قائل نمیشوند. فرهنگ لغات معمولی در خصوص فرقه دارای تعاریف توصیفی معینی است. اما آنچه که فعالیت در فرقههای مختلف را بهتر بیان میکند ارائه تصویری پویا از روندی است که در درون هر فرقه در جریان بوده و مناسباتی است که فرقه حول آن شکل گرفته است.
بنابراین بهتر است از عبارت ” روابط فرقه ای” برای بیان دقیق تر جریانات و عملکردهایی که در یک فرقه اتفاق می افتند استفاده کنیم.
روابط فرقه ای عبارت از روابطی است که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را با استفاده از روش های خاصی وادار میکند تا بطور کامل (یا نسبتا کامل) در خصوص تقریبا همه تصمیمات مهم زندگی شان وابسته به او باشند، و به این پیروان عقیدتی اینطور القا مینماید که او دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویژه ای است.
بر این اساس، فرقه حول فاکتورهای زیر تعریف میشود:
۱. سر منشأ گروه و نقش رهبر
۲. ساختار تشکیلاتی، یا روابط بین رهبر (یا رهبران) و پیروان
۳. استفاده از برنامه های هماهنگ شده مجاب سازی ذهنی (که بازسازی فکری یا به صورت عام تر شست و شوی مغزی خوانده میشوند)
۱٫۱٫۱ . سر منشأ گروه و نقش رهبر
در بسیاری از موارد یک فرد، که عموما بنیانگذار فرقه هم هست، در بالای ساختار تشکیلاتی فرقه قرار گرفته و تصمیم گیری در وی متمرکز میشود. (رهبران فرقه ها اغلب مرد هستند، ولی برخی زنان رهبر فرقه هم وجود دارند) این رهبران عموما دارای خصوصیات زیر میباشند:
رهبران فرقه ها افرادی خود انتصابی تحمیل گر هستند که ادعا میکنند دارای مأموریت خاصی بوده یا دانش ویژه ای دارند. برای مثال، رهبران فرقه ها اغلب ادعا میکنند که برای هدایت مردم مأمور شده اند. برخی دیگر از رهبران ادعا میکنند که به راه رسیدن به رستگاری یا به جواب تمامی معضلات بشری پی برده اند، همینطور تعدادی مدعی میشوند که به اکتشافات علمی، طبیعی، یا اجتماعی که میتواند پیروان فرقه را به سطوح جدیدی از آگاهی، موفقیت، یا قدرت شخصی یا سیاسی برساند دست یافته اند.
رهبران فرقه ها تمایل به اعمال اراده و تسلط داشته و اغلب به عنوان کاریسماتیک ت صیف میشوند. این رهبران نیاز به داشتن میزان کافی از قاطعیت، جذبه، یا سایر قدرت های کاریسماتیکی برای جذب ، حفظ، و اداره افرادشان دارند. آنها مریدان خود را وادار میکنند تا خانواده، شغل، سابقه کاری، و دوستان خود را برای پیروی از آنها رها کنند. در بسیاری از موارد، آشکار یا پنهان، آنها نهایتا دارایی، زندگی و هستی پیروان خود را تحت کنترل میگیرند.
رهبران فرقه ها تکریم ستایش را بر روی خود متمرکز مینمایند. روحانیون مذاهب برحق، سران احزاب دموکراتیک، یا رهبران جنبش های اصیل بشردوستانه، تکریم و ستایش پیروان را به سمت خدا، اصول انتزاعی، یا اهداف گروه معطوف میکنند. در حالیکه رهبران فرقه ها، تمرکز را بر عشق، ایثار، و وفاداری نسبت به شخص خود بنا میگذارند. برای مثال در بسیاری از فرقه ها، همسران وادار به جدا شدن از یکدیگر و والدین وادار به رها کردن فرزندان به عنوان آزمایش سرسپاریشان به رهبر میشوند.
۱٫۱٫۲ .ساختار تشکیلاتی: روابط بین رهبر و پیروان
برای ترسیم یک منظر ساده از یک فرقه، یک حرف T وارونه را تصور کنید. رهبر به تنهایی در بالا، و پیروان تماما در پایین قرار میگیرند. ساختار تشکیلاتی یک فرقه با مؤلفه های زیر شناخته میشود:
فرقه ها در ساختار تشکیلاتی خودکامه هستند. رهبر به عنوان مقام عالی شناخته میشود، گو اینکه ممکن است قدرت معینی را به چند زیر دست به منظور نظارت بر وفاداری پیروان نسبت به تمایلات و حکم خود تفویض کند. هیچ دادخواستی خارج از سیستم رهبر به سیستم بالاتر قضایی وجود ندارد. برای مثال، اگر یک معلم مدرسه احساس کند که با او توسط مدیر غیر عادلانه رفتار شده است، او میتواند به مقام دیگری شکایت نماید. در فرقه، رهبر تنها و آخرین حاکم بر تمامی مسائل است.
فرقه ها خود را نوآور و منحصر به فرد میدانند. رهبران فرقه ها ادعا میکنند که سنت شکنی کرده، چیزی بدیع ارائه نموده، و تنها سیستم موفقیت آمیز برای حل مشکلات زندگی یا پاسخ به نارسایی های جهان را بوجود آورده اند. تقریبا تمامی فرقه ها ادعا میکنند که اعضای آنها “برگزیده” ، “تکامل یافته” ، یا “خاص” هستند در حالیکه غیر عضو ها موجودات پائین تری به حساب آورده میشوند.
فرقه ها تمایل دارند تا اعضایشان سیستم اخلاقی دوگانه ای داشته باشند. از اعضا خواسته میشود که در درون گروه باز و راستگو بوده و جزئی ترین و خصوصی ترین مسائل را در برابر رهبر اعتراف نمایند، و در همان حال، تشویق میشوند تا غیر عضو ها را گول زده و از آنها سوء استفاده کنند.
در مقابل، مذاهب برحق و گروههای پایبند اخلاق، به اعضا آموزش میدهند تا در برابر همه راستگو و درستکار باشند و نسبت به یک مجموعه واحد از اخلاقیات در همه حال پایبند بمانند. بهرحال فلسفه مسلط بر فرقه ها این است که هدف وسیله را توجیه میکند، نظریه ای که به فرقه ها اجازه میدهد تا اخلاقیات خاص خودشان را خارج از مرزهای اخلاقی نرمال جامعه بوجود بیاورند.
۱٫۱٫۳ .برنامه هماهنگ شده مجاب سازی
فنون خاص مجاب سازی استثماری، یعنی پروسه های متعدد بازسازی فکری، مورد استفاده رهبران فرقه ها و سازمانهای شبه فرقه ای برای وادار کردن افراد به پیوستن، ماندن و اطاعت کردن قرار میگیرد.
خصوصیات عمومی این فاکتور فوق العاده مهم در تعریف فرقه ها به صورت زیر میباشد:
فرقه ها تمایل به خودکامگی، تمام خواهی، کنترل رفتار اعضا، همچنین خودکامگی ایدئولوژیک، بروز علنی تعصبات، و افراطی گری در جهان بینی دارند. اغلب فرقه ها نهایتا و البته در زودترین زمان ممکن، از اعضایشان انتظار صرف فزاینده وقت، انرژی، پول، یا سایر منابع خود برای برآورده کردن اهداف معین شده گروه را داشته، اینچنین عنوان یا القا میکنند که پیروان به تعهد کامل و فدای حداکثر برای رسیدن به درجه ای از رستگاری و سعادت نیاز دارند. شکل این تعهد از گروه تا گروه تفاوت دارد. فرقه ها به اعضای خود دیکته میکنند که چه بپوشند، چه بخورند، کجا و کی کار کنند، بخوابند، و حمام کنند و همینطور به چه چیزی اعتقاد داشته باشند و چگونه فکر و رفتار کنند و چه بگویند. در بسیاری از موضوعات، فرقه ها تفکری را که به آن “سیاه یا سفید” و نظریه ای را که به آن “همه چیز یا هیچ چیز” میگوییم برقرار مینمایند. جمله معروف “هرکس با من نیست بر من است” از این طرز تفکر ناشی میشود.
فرقه ها تمایل به درخواست از اعضا برای پذیرش دگرگونی اساسی یا تغییر روش زندگی دارند. بسیاری از فرقه ها فشار زیادی بر روی اعضای جدید برای ترک خانواده، دوستان، و مشاغل خود برای حل شدن در اهداف اساسی گروه می آورند. این تاکتیک ایزوله کردن فرد، یکی از مکانیزمهای عام اغلب فرقه ها برای کنترل و ایجاد وابستگی اجباری در اعضا است.
یک فرقه میتواند حول هر محتوایی نظیر سیاست، مذهب، تجارت، سلامت جسم، روانشناسی، و غیره شکل گرفته باشد. هر فردی که دارای قاطعیت کافی و مقداری جذبه و توان عوامفریبی باشد، یا حتی یک بازاریاب خوب که وقت و انرژی کافی صرف کند، به سادگی میتواند پیروانی حول تقریبا هر موضوعی گرد آورد.
فرقه ها، از هر نوعی که باشند، دارای رهبران فرقه ای مجربی هستند که افراد محزون، تنها، و سرخورده و کسانی که صرفا به دلیلی در دسترس هستند و یا افرادی که به دعوتی در یک نقطه بحرانی در زندگی شان of پاسخ مثبت داده اند را مجبور به پیوستن میکنند. درست مانند داستان معروف فلوت نواز همیلتون در آن افسانه آلمانی که با نواختن فلوت جلو می افتاد و بچه های دهکده را به Pied Piper (Hamilton) دنبال خود راه می انداخت و با خود میبرد.
دهها نوع اصلی از فرقه ها، هر کدام با اعتقادات، عملکردها، و آداب اجتماعی خودشان وجود دارند. طبقه بندی و نوع بندی فرقه ها میتواند به شیوه های بسیار متنوعی صورت گیرد، که نشان دهنده تعداد بیشمار و وسعت و تنوع فرقه های اطراف ما است. اما از طرف دیگر، تمامی فرقه ها به نوعی تکثر در متن واحد هستند. و در نهایت، آن متن اصلی فرقه ربطی به اعتقاداتش ندارد. در گروه های فرقه ای، سیستم اعتقادی (مذهبی، روان درمانی، سیاسی، یا تجاری) به ابزاری برای خدمت به تمایلات، هوس ها، و برنامه های پنهان رهبر تبدیل میشود. ایدئولوژی صرفا یک وسیله است. چسبی است که اعضای گروه را به هم متصل میکند، و ابزاری است که توسط رهبر برای رسیدن به اهدافش از آن سوء استفاده میگردد.
برای فهم فرقه ها باید ساختار و عملکرد آنها و نه اعتقاداتشان را مورد مطالعه قرار داد. واقعیتی که باید به آن
پرداخت اینست که افرادی سوء استفاده گر و حقه باز برای به تمکین و اطاعت در آوردن پیروانشان از روش بازسازی فکری و مجاب سازی روانی استفاده میکنند. یعنی در تحلیل نهایی، فارغ از نوع و شکل و هدف فرقه ها، نوع روابط و مناسبات است که فرقه ها را نگران کننده و آسیب رسان میسازد.
۱٫۳ . چه کسانی به فرقه ها میپیوندند؟
وقتی راجع به فرقه ها، و افرادی که به وسیله شیادان، تحت کنترل و نفوذ قرار گرفته اند میشنویم، بلافاصله تلاش میکنیم خودمان را از چنین افرادی جدا کنیم. به نظر میرسد وقتی در خصوص موارد اعمال نفوذ روانی بی حد و حصر مطلع میشویم اصرار داریم بگوئیم که ” هیچ کس نمیتواند مرا وادار به انجام چنان کار هایی بکند “. همانطور که اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به دیگران اصابت میکند، اغلب مردم نیز تمایل به باور این موضوع دارند که وضعیت ذهن و روان خودشان آسیب پذیر نیست.
مردم این موضوع بسیار جدی را به شوخی میگیرند که برخی سوء استفاده گران، با بکار گیری از برخوردهای عتاب آمیز و ایجاد بحث و جدل، واقعا مردم را وادار به انجام خواسته هایشان میکنند. جرج اورول نوشته بود که در آن Big Brother در سال ۱۹۸۴ رمانی تحت عنوان برادر بزرگ George Orwell رهبر دولت، یعنی همان “برادر بزرگ”، بر زندگی همه مردم کنترل کامل داشت. شعار ” برادر بزرگ مراقب شماست ” به مردم یادآوری میکرد که او همه چیز را در خصوص آنچه انجام میدهند میداند.
فرد معمولی به کسانی که در فرقه ها در گیر شده، در دام افرادی که مردم را گول میزنند افتاده، یا در یک گروه با روابط ظالمانه به مدت طولانی باقی مانده اند از موضع بالا نگاه میکند. افراد عادی جامعه اینطور تصور میکنند که این وضعیت فقط برای افراد ضعیف و ساده اندیش پیش می آید، و سپس خود را از قربانیان فرقه ها، کلاهبرداری ها، و نفوذ فوق العاده ذهنی متمایز مینمایند.
علیرغم این ذهنیت که مردم معمولی به فرقه ها جذب نمیشوند، طی سالیان روشن شده است که هر کسی مستعد گول خوردن توسط این شیادان سوء استفاده گر میباشد. در حقیقت، اکثریت نوجوانان و بزرگسالانی که در فرقه ها گیر افتاده اند، برآمده از طبقه متوسط، نسبتا تحصیلکرده، و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده اند.
تحقیقات نشان میدهد که تقریبا دو سوم کسانی که به فرقه ها پیوسته اند از خانواده هایی با روابط معمولی آمدهاند و در زمانی که وارد فرقه شده اند رفتار متناسب با سنشان داشته اند. در خصوص یک سوم باقیمانده، تنها ۵ تا ۶ درصد دارای مشکلات روحی جدی تا قبل از پیوستن به فرقه بوده اند. مابقی از آن بخش یک سوم
باقیمانده در نهایت دارای افسردگی خفیف مربوط به فقدان هویت (برای مثال، مرگ ناگهانی در فامیل، بازماندن از ورود به دانشگاه، یا شکست در عشق) یا بحران های جنسی و رفتاری مربوط به سن و سال خود بوده اند. زمینه های روحی، خانوادگی و اجتماعی معینی ممکن است برخی افراد جوان را بیشتر از دیگران در برابر جاذبه فرقه ها آسیب پذیر نماید، زیرا فرقه ها راه حل های فوری، ساده، جذاب و متمرکز در برابر مشکلات زندگی و جامعه ارائه میکنند.
نوع دیگر آسیب پذیری با فاکتور تنش بارز میگردد، و این زمانی است که فرد، خصوصا یک نوجوان یا جوان، احساس میکند که در برابر تعدد تصمیماتی که باید بگیرد خورد شده است. تناقض زندگی، پیچیدگی جهان، و تعداد تضادهایی که در رابطه با وجوه بسیار زندگی روزمره با آن روبروست در آن سن رخ مینمایند. علاوه بر مواجه شدن با تصمیمات شخصی که فشار بسیاری وارد میکنند، بسیاری نوجوانان اقدام به چسبیدن به هر ارزش، اعتقاد، و هدف خاصی میکنند که در برابرشان ارائه شده است.
۱٫۴ .چرا افراد به فرقه ها میپیوندند؟
تنها یک قسم از افراد نیستند که گرفتار فرقه ها میشوند، بلکه تقریبا هر فردی چنانچه شرایط محیطی فراهم باشد میتواند به نوعی در یک فرقه درگیر شود. بطور خاص هنگامی که فرد در یک روابط شخصی معنی دار، شغل، تحصیل یا برنامه آموزشی، یا سایر مشغولیت های عادی زندگی قرار نداشته باشد بیش از دیگران مستعد گرفتار شدن در چنگ انواع فرقه ها میشود.
افراد آسیب پذیرتر کسانی هستند که در شرایطی مثل تنهایی، گذار از دبیرستان به دانشگاه، بین دانشگاه و یافتن کار یا ادامه تحصیلات عالی تر، دور از خانواده، مستقر در محل جدید، به تازگی متارکه کرده یا طلاق گرفته، به تازگی بیکار شده، درهم شکسته از وقایع جدیدی که پیش آمده، یا نامطمئن از آنچه که در زندگی پیش خواهد آمد باشند. در چنین مواقعی، هر فردی بیش از هر زمان دیگری آمادگی برای قبول هر پیشنهادی بدون فکر کردن نسبت به عواقب آن دارد.
هر فرقه ای جاذبه ها و تاکتیک های خودش را برای کشاندن افراد جدید و عضو گیری فرد دلخواهش دارد. برخی فرقه های بزرگتر دستورالعمل های تعلیمی برای عضو گیری، همانطور که مربیان فروشندگی به فروشندگان جدید تعلیم میدهند، دارند و روش هایی را آموزش میدهند که کجا و چطور به سوژه ها مراجعه نمایند. آنها اغلب از جوانان برای جمع آوری اعانه در خیابانهای شهرهای مختلف و جذب اعضای بیشتر استفاده میکنند.
۱٫۵ .افراد خود به جستجوی فرقه نمیروند.
بحث غلطی که در خصوص کسانی که به فرقه ها میپیوندند مطرح میشود اینست که این افراد خود در جستجوی فرقه ها هستند. کسانی که در پی توجیه کار فرقه ها هستند ادعا میکنند که مردم خودشان به دنبال گروه معینی که نهایتا به آن میپیوندند میگردند.
همانطور که دیده ایم، یک فرقه میتواند به صور مختلف تعریف شود، ولی برای تشریح فرقه های عصر حاضر، لازم است به روند حرکت، و نه مقطع معینی، فکر کرده و به زندگی در یک فرقه به صورت یک پروسه نگاه کنیم.
عمل پیوستن به یک فرقه در نتیجه یک روند اتفاق می افتد که توسط یک عضو قدیمی تر فرقه به جریان در میآید. عملکرد فرقه ها نشان میدهد که عضو گیری با تبلیغ همراه با معاشرت برای پذیرش زندگی تحت شرایط گروه صورت میپذیرد. این شرایط البته به کندی آشکار میشوند، و افرادی که جذب شده اند در بدو ورود نمیدانند که به کجا میروند. چگونه اینها میتوانند جوینده عاقبت معینی باشند در حالی که در خصوص طرح نهایی و محتوای گروهی که به آن میپیوندند بی اطلاع هستند.
کسانی که میگویند اعضای فرقه ها به انتخاب خودشان وارد فرقه شده اند تمایل دارند تنها به وجوه سطحی و گزیده فرقه ها نظر بیفکنند و ادعا نمایند که اعضا خودشان بدنبال گروه خاصی که در گیر آن میشوند به جستجو پرداخته اند. این افراد از مطالعه عملکردها، قدرت مجاب سازی، و روش های اعمال نفوذ روانی بکار گرفته شده توسط فرقه ها غافل مانده اند.
اعضای فرقه ها از ابتدا عموما بدنبال یافتن امکانی برای انجام دادن کاری مفید برای خودشان و بشریت بودهاند. هیچ کدام از آنها به دنبال فرقه معینی که به آن پیوستند نبودند و علاقه ای نداشتند که تمام عمر متعلق به یک گروه باشند. بلکه، برای پیوستن به گروه اغفال شده و تحت فشار قرار گرفته بودند و قبل از اینکه بدانند چه شده است خود را در تور گروه گرفتار یافته اند و به آرامی از گذشته و خانواده خود بریده، و تماما وابسته به گروه گردیده اند.
وقتی فردی وارد یک فرقه میشود، تمایل جامعه اینست که بگویند قطعا خودش یک ایرادی داشته است، و میبایست نوعی شکاف شخصیتی در وجود او بوده باشد وگرنه به چنین گروهی نمی پیوست. از آنجا که عامه مردم همچنان اعضای فرقه ها را افرادی احمق، دیوانه، و ناقص العقل به حساب می آورند، واکنش اکثریت قریب به اتفاق عمومی اینست که : ” تقصیر خودش بود. خودش دنبال همان چیزی بود که به سرش آمد”. ما تمایل به محکوم کردن خانواده ها و بستگان داریم و میگوییم یا اینطور القا میکنیم که آنها میبایست به نوعی مقصر بوده باشند، وگرنه اولاد آنها به هیچ وجه به یک فرقه نمی پیوست.
تمایل به ملامت قربانی هم افراد غیر حرفه ای و هم افراد حرفه ای را از دیدن این حقیقت که اکثر افرادی که در روابط فرقه ای گرفتار میشوند یک نوع قربانی هستند که به اندازه کافی شناخته و فهم نشده اند باز میدارد. اگر مردی در جنگل در کنار رودخانه ای قدم بزند و یک تمساح پایش را گاز بگیرد، قربانی بد شانس به خاطر نزدیک شدن بیش از حد به محلی که یک تمساح میتواند به او صدمه بزند سرزنش خواهد شد.
افراد کمی به این واقعیت نظر می افکنند که تمساح از قبل در انتظار قربانی دراز کشیده، خود را مخفی کرده، و مرد هیچ اطلاعی از خطری که تهدیدش میکرده نداشته است. به همین ترتیب، وقتی پول یک پیرزن توسط یک شیاد با حقه بازی از دستش درآورده میشود، دوستانش آماده اند تا بگویند که تقصیر خودش بود که ساده لوح بود. همچنین درگیر شدن یک فرد در یک فرقه هم به همین شکل است. فرد مربوطه برای اینکه خودش کنجکاو، ساده لوح، یا به لحاظ روحی در نقطه آسیب پذیری بوده است ملامت میشود. اعمال فرقه ها به این صورت توجیه شده و مقصر اصلی گم میشود. بهرحال تجزیه و تحلیل قربانی برای نشان دادن اینکه فریب خوردن توسط یک فرقه به همان اندازه خریدن یک کفش تنگ محتمل و معمول است مفید خواهد بود.
مردم عامه در حال حاضر چهار طبقه از قربانیان را می شناسند. اولین طبقه قربانیان جنایات خشونت آمیز هستند؛ طبقه دوم، قربانیان بلایای طبیعی و بیماریهای حاد میباشند؛ طبقه سوم، قربانیان تروریسم و آدم ربایی هستند؛ و طبقه چهارم، قربانیان صدمات مدنی، مانند مجروح شدن، مورد بدرفتاری قرار گرفتن، و سایر اعمال نادرستی که در خصوص یک نفر ممکن است اتفاق بیفتد که میشود در دادگاه ها پیگیری کرد، میباشند. ولی یک طبقه پنجم از قربانیان هم مشاهده میشود: کسانی که در وضعیتی قرار گرفته اند که، به خاطر سوژه روند بازسازی فکری قرار گرفتن، نوعی وابستگی به آنها تحمیل شده است. در محتوا، یک برنامه بازسازی فکری، سوء استفاده سیستماتیک ذهنی با استفاده از روش های روانشناختی و اجتماعی است.
این پدیده به طور عام به عنوان مغزشویی شناخته میشود، و قطعا، این پدیده وجود خارجی دارد. عضو فرقه در این طبقه پنجم از قربانیان قرار میگیرد.
همه ما زمانی در زندگی مان به نوعی تحت نفوذ فردی دیگر قرار گرفته ایم؛ و همه ما پتانسیل لیز خوردن به درون یک فرقه را داشته و در این رابطه آسیب پذیر هستیم؛ خصوصا این که جامعه بشری هر چه بیشتر مادی، خشن، بیگانه، دروغگو، فاسد، قطب بندی شده و فاقد ساختار میشود. برای مقابله با ذهنیت محکوم دانستن قربانی، ما باید به عنوان یک جامعه، برنامه های آگاهی دهنده و پیش گیرانه برای آموزش وجوه آشکار عضوگیری فریبنده فرقه ها داشته باشیم و روش های سوء استفاده گرانه و غیر اخلاقی که توسط فرقههای گوناگون برای حفظ و کنترل اعضا که با القای احساس گناه در فرد اعمال میشود را افشا نماییم. اگر شما یک جفت کفش بخرید که اندازه نیستند، شما معمولا میتوانید آنها را پس بدهید. ولی وقتی شما به یک فرقه پیوستید، سالها طول خواهد کشید تا از آن بیرون بیایید.
۱٫۷ .تفاوت فرقه ها با گروه های معمولی
بنابراین، با توجه به مجموعه مطالب ذکر شده، در بیان تعریف و خصوصیات یک فرقه باید روی سه ویژگی زیر نسبت به تفاوت یک فرقه با یک گروه معمولی متمرکز شد:
۱. فرقه ها توسط رهبران کاریسماتیک یا قوی که هرم قدرت و منابع مادی را کنترل مینمایند تأسیس شده یا هدایت میشوند. در مقابل، گروه های معمولی تمایل دارند ساختار تشکیلاتیرا به حداقل رسانده و قدرت طلبان را خنثی یا اخراج نمایند.
۲. فرقه ها دارای نوعی کلام و بیان آشکار به شکل یک کتاب، مانیفست، یا دکترین هستند. در حالیکه گروه های معمولی تشویق به تعهد عمومی نسبت به صلح و آزادی کرده و از مؤسسات کنترل کننده مادر رویگردان می باشند.
۳. فرقه ها مرزهای غیر قابل عبور ترسیم کرده، اعضایشان را به طرق مختلف کنترل نموده، و به کسانی که میخواهند فرقه را ترک کنند تحت عناوین بریده، مزدور و خائن حمله میکنند؛ آنها اعضای جدید را با انرژی فوق العاده ای جذب نموده، پول فراوانی جمع کرده، و نظرات خصمانه ای توأم با عدم اعتماد را نسبت به جهان خارج از تشکیلات جا می اندازند. در عوض، گروه های معمولی نسبتا گشاده و باز هستند. مرزهای آنها پرده های قابل عبوری هستند که مردم نسبتا بدون اشکال از آنها رفت و آمد دارند، که یا در صورت تمایل به مراجعاتشان ادامه بدهند و یا در صورت عدم تمایل به جامعه ای که از نظر گروهی متفاوت تعریف میشود
برگردند.
بنابراین اغلب گروه های معمولی، بر اساس تعاریف فوق، به نظر میرسد تهدید نسبتا کمی را متوجه جامعه مینمایند. در مقابل بسیاری از فرقه ها بطور فزاینده ای خطرناک هم برای اعضایشان و هم برای دیگران به حساب می آیند.