گروهک تروریستی پ.ک.ک و پژاک، هر از چندگاهی در مرزهای غربی کشور، دست به اقدامات ایذایی و جنایتکارانه میزند. یکی از این جنایت ها نیمه شب ۱۴ شهریور ۱۳۸۶ بود. عناصر گروهک تروریستی پژاک در این شب به ایستگاه بازرسی خراجیان، واقع در جاده روانسر به کامیاران در استان کرمانشاه در غرب ایران، حمله کردند که در این درگیری دو درجه دار و پنج سرباز و یکی از سرنشینان خودروهای عبوری از جاده نیز شهید شدند.
تیم خبری کوردپاریز با همسر شهید یادگار صدیقی که سرنشین خودروی عبوری بود مصاحبه ای ترتیب داده که در ادامه می خوانید؛
خودتون رو معرفی نمایید و بفرمایید نسبت شما با شهید چیه و اهل کجا هستید؟
رعنا باغبان هستم همسر شهید یادگار صدیقی، اهل پاوه ، روستای داریان. هر دو اهل همین روستا هستیم.
شهید صدیقی کجا کار می کردند؟
یادگار در تهران خیابان خیام مغازه داشت و کارش هم نقاشی و طراحی روی شیشه بود. او یک هنرمند واقعی بود که در کارش موفق بود. از این راه درآمد خوبی هم داشت.
چگونه با هم آشنا شدید و کی ازدواج کردید؟
ما اهل یک روستا بودیم و شناخت کافی از یکدیگر داشتیم که در سال ۱۳۷۸ طی یک مراسم سنتی و روستایی با هم ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و پسر است. دخترم، ۱۷ ساله که اکنون در مقطع پیش دانشگاهی مشغول تحصیل است و پسرم هم ۱۳ ساله در کلاس ششم ابتدایی مشغولند. هنگام شهادت یادگار، دخترم فقط شش سالش بود و پسرم هنوز به دنیا نیامده بود.
وضعیت مالی تان چگونه بود؟
قبل از شهادت یادگار، ما زندگی خوبی داشتیم و درآمدمان بد نبود. مشکل خاصی هم نداشتیم. اما بعد از شهادت واقعا زندگی سخت شد و درآمدمان به حقوق اندکی که بنیاد شهید برای ما در نظر گرفت، محدود شد.
مقداری از خصوصیات اخلاقی شهید برایمان بگویید؟ رفتار شهید در خانواده چگونه بود؟
شهید، پسر بزرگ خانواده بود و برای خانواده خود کم نمی گذاشت. آنقدر به خانواده اش وابسته بود که پس از ۶ سال کار کردن در تهران مجبور شد به پاوه برگردد. او عاشق دخترمان بود. هر کجا می رفت با خود می برد و برایش مثل یک دوست بود. با بزرگترها، بزرگتر و با کوچکترها، کوچکتر بودند. رفتار بسیار محترمانه ای با اطرافیان خود داشتند و خانواده و دوستان و آشنایان همه به او عشق می ورزیدند.
آخرین دیدار شهید با خانواده را اگر امکان پذیر است برایمان بازگو بفرمایید؟
در آخرین شب حضورش در خانه، یک دورهمی ماندنی با حضور چند فامیل با هم داشتیم همه گفتیم و خندیدیم. پسر دایی یادگار برای کاری قرار بود به سنندج برود. یادگار هم فرصت را مغتنم شمرد و برای تفریح، ۴ نفری به همراه پسر دایی اش شب ساعت ۱۱ به سمت سنندج حرکت کردند.
در خصوص نحوه شهادت ایشان بفرمایید؟
۱۴ شهریور ۱۳۸۶، در شب حادثه شهید از جاده روانسر به کامیاران موسوم به جاده خراجیان به سمت سنندج در حرکت بودند که گویا گروهک تروریستی پژاک ناغافل به پاسگاه ایست بازرسی خراجیان حمله مسلحانه می کند که در این حمله ۲ درجه دار و ۵ سرباز و سرنشین یک خودروی عبوری که یادگار در آن بود به شهادت می رسند. او فقط یک عابر بود. اصلا کاری به کار کسی نداشت. بیگناه بیگناه بود که پژاک آن را هدف قرار داد.
چگونه از شهادت ایشان خبردار شدید؟ چه حسی داشتید؟
در کمال ناباوری پسردایی یادگار زنگ زد و خبر شهادتش را به ما داد. انگار یک خواب بود باورم نمی شد. همه صبح زود رفتند و من هنوز هاج و واج مانده بودم انگار در یک دنیای دیگری سیر می کردم. ولی واقعیت بود و این اتفاق افتاده بود.
توسط چه گروهی و به چه دلیل شهید شدند؟
توسط گروهک تروریستی پژاک، بیگناه شهید شد. او فقط یک عابر بود که در جاده خراجیان مورد هدف تروریست های ضدکرد پژاک قرار گرفت.
گروهک تروریستی پ.ک.ک تاکنون بسیاری از فرزندان کردستان را ترور و به شهادت رسانده است، به نظر شما گروهی که در ظاهر هدف خود را دفاع از حق و حقوق شهروندان کرد کشور اعلام می کند چرا باید ابتدایی ترین حق هر انسانی را که حق حیات و زندگی می باشد از این عزیزان که خود کرد هستند دریغ نماید؟
دروغ می گویند. آنها هیچوقت برای کردایتی نجنگیندند. تروریست های بزدلی هستند که هر از چند گاهی سربازان بی گناه کردستان و شهروندان بی پناه کرد را شهید می کنند. خانواده ها را بدبخت کرده اند. بسیاری را در منطقه دربه در کرده اند. تاکنون برای کردها چکار کرده اند؟ چه نقش مثبتی در منطقه داشته اند؟
با توجه به این که خواستگاه این گروهک ها اقلیم کردستان عراق است شما چه پیغامی و یا درخواستی از مسئولین اقلیم کردستان عراق دارید یا وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران دارید ؟
از مسئولین اقلیم کردستان خواهش می کنم که کردستان عراق را جولانگاه گروهکهای تروریستی نکنند با آنها برخورد کنند. آنها کرد نیستند که اگر بودند کردها را نمی کشتند. از مسئولین وزارت خارجه هم می خواهم از طریق سازمانهای بین المللی مانع اقدامات تروریستی این گروهکها در خاک کردستان شوند.
مسئولین محترم نیز بدانند؛ در منطقه، مشکل اصلی بیکاری است. اگر مسئولین مشکل بیکاری را حل کنند هیچوقت فرزندان منطقه، جوانان ما، جذب این گروهک ها نمی شوند. کودکان و جوانان ما ناخواسته سر از این گروهکها در می آورند.
اگر یکی از فرماندهان گروهک رو ببینید که دستور ترور همسر شما رو داده چیکار می کنید و چی بهش میگید ؟
مطمئنم که نمی توانم جلوی خود را بگیرم، قطعا اگر توانایی اش را داشتم می کشتم. زندگی من و بچه هایم را نابود کرد. دخترم هنوز هم که هنوز است نمی تواند رویای کودکانه ای که با پدرش داشت را فراموش کند. هر روز یاد پدر می کند. اکثر روزها در تنهایی اش اشک می ریزد.
در پایان اگر سخنی دارید بفرمایید؟
ما قبل از شهادت همسرم زندگی خوبی داشتیم. برای خود درآمد داشتیم. اگر در سطح خوب هم نبود زندگی ما متوسط رو به بالا بود. بعد از شهادت ایشان زندگی ما سخت شد. درآمدی نداریم. حقوقی که از بنیاد شهید می گیریم کفاف خرجی خانه و خرج تحصیل دو فرزندم را نمی کند. از مسئولین خواهش می کنم که قدری توجهشان به ما بیشتر شود. زندگی واقعا سخت می گذرد.