هشت مارس روز به زانو در آوردن اراده زن در پ.ک.ک به نفع گروه است.
.
کوردپاریز/ گروهک ضد بشری پ.ک.ک و پژاک روز جهانی زن را ابزار تبلیغاتی خود قرار داده و هر ساله با پروباگاندای رسانه ای خود و با تحریک احساسات و عواطف افکار عمومی جامعه کردی سعی دارد به اسارت بردن زنان و دختران کرد را مشروع قلمداد کند.
دختربچههایی که سالهای طلایی عمرشان را در خدمت مردانی سپری می کنند که نه تنها هیچ گونه اعتقادی به آزادی زن ندارند؛ بلکه به زن بعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود نگاه می کنند.
بی حرمتی به زن و جایگاه والای زنان، بهره کشی جنسی از آنان در گروهک تروریستی پ.ک.ک و پژاک کاملاً محسوس و ملموس می باشد.
تجربه زنان و دختران بازگشتی از گروهک نیز نیات پلید آنها در استفاده ابزاری از زنان را هر چه بیشتر آشکار می کند.
یادداشتی که در زیر می خوانید ناشی از مشاهدات عینی یک عضو بازگشتی است که در قالب یک یادداشت ارائه کرده است.
.
متن یادداشت:
هشتم مارس شاید برای بسیاری معنی روز جهانی زن را داشته باشد، اما افسوس که آنچه در مورد زنان در پ.ک.ک رخ داده است، چندان بازگو نمیشود. بسیاری از عناصری که در این گروه فعال هستند و یا قبلا فعالیتی داشتند، هرگز توان بیان حقیقت را ندارند. ممکن است آنها هرگز حقیقت را درک نکرده باشند یا اینکه با علم به واقعیت ماجرایی که قرار است بیان کنم، از ترس محیط آلوده به خیانت و جاسوسی در پ.ک.ک، نتوانند ماجرا را طرح نمایند.
ماجرا مربوط به خودکشی دختر ایرانی است. چرا کسی از آن روز که به اجبار وی را در پ.ک.ک نگه داشتند، چیزی نمیگوید؟ شاید بسیاری دلیل خودکشی دختر ایرانی آن هم در روزی مثل هشت مارس و قبل از مراسم مخصوص در پ.ک.ک را بدانند، اما جرات بیان حقیقت را نداشتهاند. زیرا هر کس به فکر خود و در دنیای خود بود و با دیگران، کاری نداشت.
هشتم مارس روزی است که برای پ.ک.ک اهمیت بسیاری دارد. سیاست پ.ک.ک زن را نه به عنوان ایدیولوژی بلکه مانند استراتژی در نظر میگیرد. همه اعتقاد داشتند که زندگی در پ.ک.ک زلال است، پس وقتی اینطور نباشد، خیلی زود خود را نشان میدهد. اما من زلال بودن و پاکی در پ.ک.ک ندیدم.
آن دختر ایرانی اهل قطور در طول یک سال زندگی اجباری در پ.ک.ک بارها با تمامی وجود خود و با حرکات بچهگانه خود گفته بود «که اینجا جای من نیست، من هنوز باید در خانه باشم و با کودکان دیگر بازی کنم».
آن دختر که نوال نام داشت، اسیر دست یک فرمانده بیسواد و قدرتطلب شده بود که اکنون در ساختار پ.ک.ک، مانند یک جامعهشناس و روانپزشک سعی میکرد سخنرانی کند. او نوال را به زور نگه داشته بود و قصد داشت از یک دختربچه، یک گریلا بسازد. اما نوال علیرغم سن کم، حقیقت ماجرا را درک کرده بود.
حقیقتی که نوال در هشت مارس به آن هشدار داد و دروغ و فریب پ.ک.ک را عیان کرد.
نوال با این اقدام خود این پیام را داد که: «حتی اگر من را هم اسیر خود کنید، در چنین روزی شما را رسوا میکنم. اما آنها رسوا نشدند. چون بعد از انتحار آن روز نوال که بر همه تاثیر گذاشت و زنگ خطر را به صدا در آورده بود، برخی از فرماندهان پ.ک.ک که بیکفایتی و ایدئولوژی منحط آنها، آشکار است، در اقدامی زننده، نوال را که یک کودک بود به جاسوسی متهم کردند.
اما نوال که بود؟ یک دختر خردسال که پ.ک.ک او را از ماکو ربوده بود؛ همان زمانی که نوال و خانوادهاش برای امرار معاش در یک چادر حضور داشتند. فرماندهان بیوجدان پ.ک.ک، با تحت فشار گذاشتن نوال، فقط قصد خودنمایی و ترفیع گرفتن داشتند تا مثلا از مقام فرماندهی گروهان، به فرماندهی گردان برسند؛ آن هم به قیمت رام کردن و آرام کردن دخترانی مانند نوال! قدرتطلبی آشکار در گروهی که مدعی تغییر جهان بود. زنان و مردانِ بیاحساسی که بیسواد بودند، اما خود را جامعهشناس معرفی میکردند. بعد از خودکشی نوال با نارنجک و تحت فشار فرماندهاش (بریتان)، جلسهای مضحک برگزار شد تا همه نسبت جاسوسی به نوال را را تایید کنند و اسناد و مدارک خیالی از این اتهام دروغ را با دیگران به اشتراک بگذارند.
برای من، مراسم سخت و تلخی بود. هر عنصری بلند میشد وهر چه به نوال ربط نداشت، به زبان میآورد. حتی کسی که نوال را نمیشناخت و یک بار هم او را ندیده بود، از جایش بلند شد و نوال خردسال را به جاسوسی و خیانت متهم کرد! خروجی آن جلسه، تصویب محکومیت و جاسوسی نوال بود و سران پ.ک.ک تصمیم گرفتند که حتی جنازه آن دختر بچه پانزده ساله قطوری را در جایی به دور از قبرهای دیگر دفن کنند و فقط فرمانده محل واقعی جنازه میدانست.
جنازهاش چنان شده بود که من تا اکنون نیز آن را به یاد دارم. نارنجک را در دست گرفته و به شکم خود چسبانده بود. انفجار، پیکر نحیفش را متلاشی کرده بود. نوال حتی نمیدانست جنگ و اسلحه چیست. نارنجک چیست، حال با نارنجک به همه چیز خاتمه داد.
حال حساب این جنایت را چه کسی باید پس بدهد؟ این انتحار در هشت مارس فقط کار یک جاسوس میتواند باشد. چرا؟ چون در ساختار پ.ک.ک، اگر تو مخالفت کردی و حقیقت را درک کردی و با ایدئولوژی پ.ک.ک، سر ناسازگاری داشتی، جاسوس توصیف خواهی شد. به خصوص اگر ایرانی باشی! افسوس که نوال دیگر دوستان و خانوادهاش را ندید و دستان گرم مادرش را احساس نکرد.
در حالی که همه در پ.ک.ک مدعی اخلاق و وجدان بودند، من نیز مانند نوال، فقط بیوجدانی در این گروه دیدم. به خصوص در آن فرمانده بیلیاقت (بریتان) که اهل باتمان بود. اگر او ذرهای شرف داشت، باید حداقل انسانی و اخلاقی با جنازه یک دختر ۱۵ ساله رفتار میکرد. چون نوال یک انسان بود. شاید اگر روزی مدعیان دروغین حقوق بشر درخواست کنند، من محل واقعی جنازه را نشان دهم که در کوههای متینان قرار دارد. من این محل را بعدها متوجه شدم.
البته اگر اثری از آن جنازه مانده باشد و شبانه خوراک روباهها وکفتارها نشده باشد. آن مادر که چشم انتظار بازگشت نوال و در آرزوی پوشیدن لباس عروسی دخترش است و اکنون حتی کفنی و تکهای از لباس نوال را ندارد، باید به کجا مراجعه کند؟ انسانیت در ساختار پ.ک.ک دفن شده است. هشت مارس روز به زانو در آوردن اراده زن در پ.ک.ک به نفع گروه است.