لقمان نقدی، شهروند کُرد ایرانی اهل دیواندره که سال ۲۰۱۲ به گروه تروریستی پژاک ملحق شده بود طبق ادعای این گروه، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ بر اثر بمباران ارتش ترکیه کشته شده است.
.
برادر لقمان نقدی در مصاحبه با کوردپاریز دلایل عضویت برادرش در گروه تروریستی پژاک را اینطور عنوان کرد: «برادرم لقمان بیشتر وقتش را مشغول دامداری بود و مدام در کوهستانهای اطراف روستایمان رفت و آمد داشت. از آنجا که عناصر پژاک برای تهیه آذوقه، اخاذی و باجگیری مدام به روستاهای نزدیک مقرهای خود سر می زنند، برادرم را به هنگام چرای گوسفندان فریب داده و او را با خود برده اند، البته آنها معمولا دخترانی را همراه خود به میان مردم می آورند تا اینگونه جوانان را جذب خود کنند.»
.
سفر به عراق برای پیگیری
زمانی که برادرم ناپدید شد همراه پدر و مادرم چندین بار به عراق سفر کردیم ولی نیروهای پژاک، همیشه حضور لقمان را انکار میکردند، اما در نهایت به دلیل پیگیریهای زیادی بالاخره پذیرفتند که لقمان در میان آنهاست ولی اجازه دیدار را به ما ندادند. زمانی که دیگر از ملاقات لقمان ناامید شدیم به ایران برگشتیم.
.
بازگشت لقمان و حضور مجدد عناصر پژاک
تقریبا بعد از سه سال خود لقمان توانست از آنجا فرار کند و به میان خانواده برگشت. اما هنوز شش ماه از حضورش در خانواده نگذشته بود که دوباره یکی از روزها چند نفر به دنبال او آمدند، ما فکر میکردیم از دوستان او هستند، اما متاسفانه عناصر پژاک بودند و نمی دانک دوباره با چه ترفندی دوباره برادرم را به قندیل برگرداندند. باز هم به دنبال او رفتیم اما این بار با تهدیدهای آنها روبرو شدیم و گفتند که دیگر به دنبال لقمان نیایید. ولی ما دستبردار نبودیم، در حالیکه ما همچنان پیگیر وضعیت برادرم بودیم، خبر کشته شدن لقمان را در رسانه پژاک دیدیم! پس از آن با ما تماس گرفتند و گفتند که لقمان در منطقه سرت ترکیه بر اثر بمباران ارتش ترکیه کشته شده است.
.
سفر دوم به عراق برای تعیین تکلیف جنازه لقمان
با شنیدن خبر مرگ لقمان، بیتاب شدیم و سریعا خود را به عراق رساندیم تا از صحت قضیه با خبر شویم. اما آنها جواب درستی به ما ندادند و گفتند که جنازهای در کار نیست و ما نمیتوانیم جنازه و یا مزاری را به شما نشان دهیم. به یاد دارم زمانی که مادرم از سوگ پسرش تمام صورتش را خونین کرده بود چند نفر از آنها با یکدیگر صحبت میکردند و ناگهان شنیدم که گفتند «خوب است که فقط یک خبر به آنها دادیم اگر لقمان کشته شده بود و جنازهاش را میدیدند چه کار با خودشان میکردند»!
همین صحبت من را به شک انداخت که برادرم زنده است، این مسئله را با آنها مطرح کردم اما آنها این صحبتها را انکار کردند و گفتند که لقمان مرده است، جنازه او هم پیش ما نیست و دیگر دنبال او نگردید.
از آن روز به بعد زندگیمان سراسر جهنم شد. مادرم هر روز مقابل عکس لقمان مینشیند و فقط گریه میکند…
از آنجا که ما مصر به بازگرداندن برادرم بودیم، مطمئنم که آنها به ما دروغ گفتند که لقمان کشته شده است. مطمئنم او زنده است اما چرا به ما دروغ میگویند؟ و یا اگر راست میگویند که کشته شده است چرا به دوردستترین منطقه در ترکیه اعزام شده است؟ ترکیه چه ارتباطی با کردها ایران دارد؟
آنها مدعی دفاع از حقوق کردها هستند، چرا پژاک بعد از سالها پاسخگو نیست؟